تقریبا،

پدرمون در اومد!

یک گوسفند قربانی کرد بابام،

بعد قصاب نامرد نیومد واسه کشتنش، گفت شب عید سرش شلوغه

بعد مجبور شدیم خودمون ذبحش کردیم و الخ!

از گرفتن دست و پای گوسفند زنده موقع ذبح کردن بگیر تاااااااااااااا کمک به کندن پوستش و شقّه کردنش و خرد کردنش و کز دادن کله پاچه اش و حتی کندن گودال واسه دفن خونش و محتویات شکنبه بوگندوش،

خلاصه ، تااااا یکم کمک در کباب کردنش...

راستش، واسه من اصلا کار خوشایندی نبود. پارسال که گوسفند کشتم واسه ماشینم،

دیدم نه دیگه، فامیل،

 اونی نیست که بشه از این زحمتها داد بهش.

از جور نبودن وسایل سلّاخی در اون سطح بگیر تا امروز که همه کمر دردی و پا دردی بودند و از بلند کردن هر چیزی تا نشستن واسه هر کاری عاجز بودند!

انصافا همه کار کردند، بخصوص داداشم و خانومش منتهی، خسته شدیم، و معلوم نیست امشب مجبور بشیم مامانمو ببریم واسه درد کمر و زانوش، یا زن داداشمو، یا خود داداشمو واسه دیسک کمرش!

راحت ترین کار، کار بابام بود! صبح ساعت هشت در رو باز کرد یک گوسفند فرستاد تو خونه، در رو بست،

و رفت!

پونصد ششصد هزار تومنی باید پول بده منتهی، این کارهایی که از صبح تا حالا کردیم، به نظرم ارزش نداشت.

من خودم گوشت رو از سیتی سنتر می خرم در میاد کیلویی چهل و پنج هزار! حدود دو برابر چیزی که بابام و همکارهام می خرند منتهی،

به نظرم،

ارزش داره !

والله داره!

من فکر می کنم بهترین کار اینه که آدم هییییییییییییچ کاری نکنه!

هییییییییییییییچ مسوولیتی قبول نکنه!

فقط بگه من که نمی تونم! بگیم یک نفر بیاد!

درس بشه براتون! خدا واسه تنبلها وسیله سازه! هیچ کاری نکنید! والله!


...

بگیم یک نفر بیاد...