۸۳ مطلب در بهمن ۱۳۹۴ ثبت شده است

یک گاااااااو

چطورید بچولی ها!

خخخخخخخخ!

بچولی، به کسر ب، به جوجه گفته می شه

جوجه ای که هنوز حتی معلوم نیست نر است یا ماده،

می میره یا می مونه

ولی تولّد یافته

لا به لای یک عاااااالمه خواهر و برادرش، جییییییک می کشه!

جیک جیک جیک جیک جیک!

و یک مامان داره که تند تند می دّوه اینور اونور،

با پاش زمینو شخم می زنه و

اونقدر که یک چیزهایی واسه خوراک بچه ها پیدا بشه،

جای شخم رو عوض می کنه !!

خیلی دلم می خواد اون منظره های خونه روستایی رو مجدد ببینم.

خونه هایی که حتما یک گربه هم توش زندگی می کرد

مرغها، ده دوازده قلو می زایید،

صدای گااااااااااااااااو داخلش می اومد

و حس می کردی اگه بیکار باشی اونجا، خجالت زده می شی!

انگار، هر کسی یک کاری داشت! ولو اینکه این کار، حمل سطل های بزرگ آب باشه واسه رفع عطش یک ماده گاو!

بی اهمیت نبود! می دونید؟

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

مکان آرامش!


چقدر این دخترها ان و اون می کنند تو شبکه من و تو!

قیافه ها افتضضضضضضضاح،

صدا و توان افتضضضضضضضاح!

لوس، 

مسخره!


بگذریم.

تو دفتر ساختمان بودم، بنگاهی یک خانواده رو آورد که یکی از واحدها رو نشونش بده

واحد خوبی نیست. آفتاب نداره، مدام دست مستاجر بوده و ساختمان هم کثیف بود انصافا.

یک دختر نوجوون داشتند

موقع برگشت،

دختره عصبانی، درحالی که از خونه فرار می کرد، می گفت حالا بازم مثل همیشه هرررررر غلطی می خواهید می کنید...


خیلی دلم سوخت

اینکه یک آدم، حتی جای اسکان نداشته باشه!

اینکه هر روز بساطش کولش باشه و خونه به خونه بشه!

اینکه یک جای اسکان نداشته باشه

...


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

شیهه سرمستی


صبح آسانسور اومد پایین،

یک خانوم غریبه توش بود که پیاده نمی شد!
رفتم تو،

بهش گفتم سلام! شما گم شدید؟!
خخخخخخخخ!

چهارشاخ مونده بود! خخخخخخ

بعدش،

یک آقای مهندسی طفلک آویزون و علاف با آب سرد کن ور می رفت و بعدش هی تو راهرو راه می رفت.

پیدا بود منتظر کسی است.
آوردمش تو سالنمون و به عزّ و احترامی بفرما و بشین و چایی دادمش و بعد که فهمیدم ازخوزستان اومده و دیشب تو راه بوده بهش بیسکویت هم تعارف زدم و خلاصه!
والله.

شرکت ما که از اون لعبتکان گولّه انرژی مثبت نداره بشینن دم در،

بذار این بچه خسته کوفته یکم حس کنه یکی تحویلش گرفته.

رفته بود یم تهران،

همینکه وارد شرکت فلان شدیم،

یک خانومی سفید بلور،

موی کاهی،

روسری رنگی فرق سرش،

(هرچند خیلی مسن)

نشسته بود بخش اطلاعات!

من ییهو دیدم گفتم ایول! خانوم فلانی شون رو!

آخه ما هم در همین پست و سمت یک خانوم داریم،

یک مصیبتی است که خدا می دونه!

روزی سه جفت کفش عوض می کنه.

واسه هر ساعتش یک نوع کفش داره!

دیوانه است!
شوهرشو دق داده تا طلاقشو گرفته!

ولی شوهره، رااااااااااحت شده به حقّ علی!

می فهممش!

از تو بالکن که نگاه خیابون می کنم، خیلی به رفتارهای ملت دقت می کنم.

زوجین،

معمولا، اگه کسی بخنده، خانومه است!

آقاهه، عموما خشک و جدی است.

عموما!

خب یک آقا که مرض نداره شکل بخت النصر باشه که! لابد تو اون لحظه، تو اون برنامه، نداره بهش خوش می گذره!

(دلم خواست اینجوری بنویسم! دلم خواست!)

آره، اگه آقاهه هم از حضور سبز بانوش احساس خوشی داشت، قطعا لبخند رو لبش می دیدیم!

کی دیده خری بخنده!

یا اسبی، زیر بار، دستهاشو بالا ببره و روی دو پای عقبش بایسته و شیهه سرمستی بکشه؟

نمی شه آقا!

نشده

نمی شه!



۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

شروع روز


می خوام اممممممممروز همة نگفتنی ها رو بگم،

شاعر می گه ها!

صبح تو ماشین می خوند.


من که چیزی دیگه ندارم بگم. همینجورکی گفتم.

اوضاع روح و روانم بهتره از دیروز. می تونم یکم کارکنم.

تا ببینم.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

بلال

امروز تو فروشگاه بلال دیدیم.

ذرّت!

جاتون تهی الان یک جفتشو کباب فرمودیم!

مسخره بود! ولی تازه بود و خوب! جاتون تهی! میوه این فصل نیست.

اما خوردنی خوشمزه تر، لیمو ترش بود!

لیمو سنگی!! 

عطر این لیمو رو هیچوقت تو اینهمه سال ندیده بودم! کیلویی یازده هزار و پونصد تومن! اما ماه!


۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

زیتا

دیشب، پلو مرغ درست کردم

یکمی خوردم،

یکمی هم تو ماهیتابه، پلاستیک کشیدم روش و گذاشتم تو یخچال

امروز صبح،

در یخچال رو که باز کردم، دسته ماهیتابه گیر کرد به درش و ماهیتابه وارونه، پهن شد جلو یخچال!

اینم شد ناهار!

کلا، اگه تو سوریه یک عده ای رو نکشند یا اگه زیتا یک شکری نخوره یا ابولا همّت نکنه،

اگه اتفاق بدی رخ نده که خبر بشه،

هییییییییییییچ چیزی دیگه تو روزهای متوالی ما عوض نمی شه !

زنده باد زیتا!

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

تفریح


چقققققققققدر بی حوصله ام!

نمیدونم چی، اما ، انگار هیچی نمی تونه حالمو سر جا بیاره!

از صبح، هیچ کاری نکردم!

هیچ!

خدایی، تفریح ما چیه؟

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

غر بیخودی شماره هزار!

اصلا کار کردنم نمیاد!
یک گاهی، عین خر باید فققققط کار کنیم
بعدش ، عین همون خر،
دراز بشیم رو زمین و چهار دست و پامونو واااااااز کنیم و فقط تندتند نفس بکشیم!
هفته پیش ، تا همین دیروز، نفسمون برید از حجم کار
الان، به پوچی رسیدیم!
خیلی پوچ!
اونقدر که به ترانه های پاشایی، علاقه مند شدیم!
اشتباه نکنید. نگفتم ترانه هاش پوچه،می گم اون ترانه های داااااااااغون دپرس کننده رو می پسندم الان!
قششششششنگ داغون می کنه! هم سوز صداش، هم متن شعرهاش!
گناه داشت. بیخودکی مرد. به قول قاسم افشار،
اینجوری گر بگذره نابوووووووودیییییییییییم!
آی آدمها، با ندونم کاریتون، زندگی رو،کشتین و خشنووووووودین!
منظور قاسم محیط زیست و طبیعت است و اینها. این سلاطون و اینها، مال آب آلوده و خاک آلوده و هوای آلوده است لاجرم!
حنّاق شده به جونمون.
قدیمها آسمون که می گرفت، می گفتیم بارون میاد
الان همیشه آسمون گرفته است، ولی با زانو میاد تو شکممون!
بارون کجا بود.
به قول شاعر
فریبت می دهد بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست
حریفا! گوش سرما برده است این! یادگار سیلی سرد زمستان است!

خدایش بیامرزاد...

برادران و خواهران، ییهو به کسی بر نخورده باشه خدای نکرده !

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

سالمرگ

شاعر می گه که،

هیچوقت یک اشتباه رو دو بار تکرار نکن!

اشتباهات دیگه ای هم هست، سعی کن اونها رو هم امتحان کنی!



یک شاعر دیگه می گه،
شیوه چشمت فریب جنگ داشت
ما غلط کردیم و صلح انگاشتیم!


و به طور کلی باید بگم،

ما غلط کردیم و صلح انگاشتیم!


دیروز سالمرگ سیاوش کسرایی بوده است. یک اصفهانی اصیل...

یکی که من ، نخونده ام ازش!

باید بخونمش.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

وضع موجود5

دیر شده، دیگه نمی شه سااااااااااز بزنم.

یک کووووووووووووه ظرف نشسته دارم!

قولنجم هم درد می کنه، هرچی گشتم نتونستم کیسه آب جوش رو پیدا کنم!

خلاصه، 

یک چایی بخورم شاید بد نباشه. عزّت زیاد. شبتون خرّم.


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah