۱۱۹ مطلب در مهر ۱۳۹۴ ثبت شده است

خوشبختی !


رفتم پاساژ مجاور،

آقا اینقدر ساز داااااااااااااااااااااشت

اینقدر ساز دااااااااااااااااااااشت!

اینقدر ساز داااااااااااااااااااااااااااااشت !

دلم رفت!

یک تار داشت،

یک ردیییییییییییییییییییف سه تار داشت

کف دکّونش و همه جای دیگه هم پر بود از گیتار!

یک دو تار یانمی دونم چی دیگه هم داشت، از این کون گلابی ها.

یکی هم از این دسته کج ها، تنبور گمونم، از اونها داشت.

...

خیلی خوشبخت بود به نظرم !!!

نمیدونم خودشم می فهمید اینو!

یک عاااااالمه دف هم داشت!

بعد نمی دونم چرا عین اولاغ، لای اونهمه نعمت، نشسته بود زنگ می زد بجای اینکه ساز بزنه !

اولاغ !



کلی باهاش گپ زدم

بعد هم سیم خریدم، هر متر هزااااااار تومن گمونم!

چهار تا سیم بهم داد به پنج هزار تومن.

شب برم ببندم به سازم، ببینم چه صدایی می ده

همین


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

قصه های امیرعلی


کتاب قصه های امیرعلی، جلد اول و دومش خعلی به دل این رفیق ما نشسته است

من که روم نمی شه بهش بگم بیار منم بخونم

خودشم که نمی گه

منم که نمی رم کتابفروشی که بخرم و بخونم

منتهی،

در این حد می شه تو نت سرچ کرد:


جمشید خان فرمودند :”این یارو همه چی چی هستن!” ... “چی رو که خودتون یارو کنین،فلان رو میدونین!” ... “فکر میکنه من فلانم یا بهمان که نتونم فرق یارو و چی چی رو بفهمم!”

 !!!!!!

بخونید شما


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

دشت اوّل


ما آش خوردیم سر صبح !

هه هه

آش آبادان رو خیلی دوست دارم. یکی دم خونه این دکتوره اینها درست می کنه، خوشمزه می شه. یک فنجون برداشتم ازش حال اومد شمکم!

کلا آش خیلی خوبه من دوست دارم.


عرض کنم که دوست قدیمی تشکر از بابت پیشنهادتون واسه تعمیر ساز. چیزی که داغون شده سیم فلزی زرد رنگشه نه اون نخها (اصطلاحاً پرده ها) ولذا، تشکر می کنم، زحمتتون نمی دم فعلا یک عالمه از نخهای مخصوص پرده دارم که هنوز بازشونم نکرده ام و فکر کنم مرطوب باشند و قابل استفاده.


امروز، قراره یکی از فامیل بره یک حسابی باز کنه ، من امتیاز واممو تفویض کنم به حسابشون، ایشون وام رو بگیره، پس بفرسته به خودم !!!

فقط بخاطر اینکه من اینجا ضامن ندارم!

قصد کردم معادل سود یک ماه مبلغ وام رو کادو بدم به خودش. حالا تا ببینم. فعلا که خبری ازش نیست، ولی تا ظهر می شه لاجرم.


در بادیه تشنگان بمردند، وز حلّه به کوفه می رود آب!  اینم واسه اینکه دست خالی نباشید.

ایام به کام


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

سه تار

آقا سیم سل سه تارم پکید !

چند شب قبل صدای ناخوشی می داد. 

پیدا بود یک مرگشه

با مترونوم/... تنظیمش کردم،

ناخن که می خورد علامت G رو نشون می داد و نشون می داد که درست کوک شده امّا،

بد صدا می داد

فکر کردم باید یک گام سفتش کنم

هی چرخوندم

یعنی نچرخید هم

ییهو گفت پوک ک ک ک ک ک ک ک ک ک ک ک ک  !

بعد سیمش فر فری شد دور گوشی !

نامرد !!!


نکرده کار که کار کنه، پروردگار چه کار کنه !


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

تا قبر آ آ آ آ آ


نشانه ها،
از دیوان شاه نعمت الله ولی بگیر تا علّامه کورانی و سایر نمودها و نشانه ها مثل اینکه عده ای در منا کشته می شن و در مصر سی سی سر کار میاد و حتی ترانه سال 2000 جناب داریوش و الخ، همه نشون می ده که عصر،
عصر آقاست.
یعنی دوره آخر الزّمونه و خلاصه امروز به پایان بیاد اومده، فردا به آخر برسه رسیده
امّا!
من پریروز ها در مجلس ختم مرحومه مغفوره دخترخاله مامانم قران می خوندم که دیدم خدای تبارک و تعالی در سورة اسرا – اگراشتباه نکنم- بعد از اینکه از سر کار اومدن بخت النّصر خبر می ده،
بعد غلبهم سیغلبون می کنه و سالهای سال بعد انگار هنوز دنیا به پاست.
حالا،
خب من اولش همینکه رسیدم به نشونه های بخت النّصر گفتم یا خدا! الانه به پایان بیادش اومده،  فردا به آخر برسه رسیده! از این منظر که می گفت این بخت النصر بر شما غالب می شه و باااااباتونو در میاره جوری که تو زندگی خصوصی تون و تو ماشینتون و تو خونه هاتون و منظورش هر جای خصوصی ای بود، هم سرک می کشه و الخ و دولخ.
یادم اومد به حکایت های کمابیش آشنایی که اسرائیل، سگ می بره تو ماشین فلسطینی رو بو می کشه و دیش ماهواره رو له میکنه و الخ و دولخ.
خلاصه که چی؟
الخ و دولخ!
نتیجه می گیریم انسان باید خودشو بسازه وآماده باشه که حالا یا امروز به پایان بیاد اومده و، فردا به آخر برسه رسیده.
بالنبیّ و آل صلوات.




۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

خوش، حااااااال !

عقرب زلف کجت با قمر قری، نهههههههههههههههه!

تا قمر در عقربه، کار من همینه !


هه هه

چطوریایید ؟

پیداست حال من  خوبه؟

هه هه آره خوب خوبم بحمدالله و المنّه!


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

پیشنهاد (شاید) احمقانه

یک ایده ای همین  الانه داغ داغ به ذهنم رسید،

گفتم مطرح کنم.

عرض به حضورتون که خب امسال در حادثه منا این اعراب بی کفایت خیلی به ما اجحاف کردند دیگه. 

قبول؟

من می گم اسرائیل هم که اصلا رسمی نیست و ما آدم حسابش نمی کنیم پس بیایم و یک کاری بکنیم!

تا یک مدتی که صلاح جامعه اسلامی است،

یک بخشی از مسلمین بجای قبله دوم ، به سراغ قبله اول مسلمین برند و طبق نظر علما، 

یک مراسم اسلامی، رو اونجا برگزارکنند.

چند تا حسن داره:

اولا که اسرائیله،

 بهرحال خیلی بهتر از عربها انگار امنیت اونطرفها رو برقرار کرده و فکر کنم دیگه این شکلی حجاج کشته نشن

بعدشم،

 عربستان یک جورایی تحریم می شه و از منافع حجاج ایرانی دستش کوتاه می شه

بعدترشم، 

با حضور پر رنگ ما در کنار برادران فلسطینی، هم اسرائیلی ها از جمعیت مقابلشون می ترسند، هم دل فلسطینی ها گرم می شه

بهرحال نمود واعدوا لهم ماستطعتم من قوّه و من رباط الخیل ... می شه دیگه. 

نمی شه؟

بعدشم، 

جلوی یهودی شدن بیت المقدس گرفته می شه! 

برادران فلسطینی که در محدودیت های شدید شغل و درآمد گرفتار شده اند اینطوری از مچاصره گروه غاصب اسرائیلی در میان 

خیلی خلاصه خاصیت داره. 

حجاج هم می تونند سوغاتی های متنوعی نسبت به اقلام چینی موجود در عربستان بیارند. 

نه ؟

فقط مونده اون جمله ای که توی پاسپورت های دوستان حک شده مبنی بر اینکه،

سفر به آن مکان ممنوع است!

اصلا ما چرا اینها رو آدم حساب کردیم که اسمشونو بیاریم تو پاسپورت؟ یعنی، نه فقط که اسمش، اصلا ذکرش نباید می کردیم. 


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

تنظیمات

به نظرم تو ارسال نظرات یک مشکلاتی هست.

انگار که بصورت ناشناس نمی شه نظر گذاشت و حتما باید معلوم باشه کی به کیه

آره؟ اینجوره؟

تنظیمات رو  عوض می کنم که بفهمم چی به چیه. فقط از این لحاظ وگرنه باز برش می گردونم به همین حالت.

اینکه کسی نتونه تو سایه بایسته و حرف بزنه! یا به حرفش معتقده، روشن می زنه و پاش می ایسته،

یا خفه می مونه

عین تقریبا پنجاه نفر از خود شما  که تو آمار هستید، طبعا طبعتون هم عوض نشده و دوست دارید یک چیزی بگید

منتهی،

امکانات ندارید! هه هه هه


۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

خونه


خعلی جاتون تهی!

منزل،

یا همون خونه،

یک مشخصه هایی داره که الان یکی اش رو براتون می گم.

این مشخصه ها، از منزل به منزل و از خونه به خونه هم ممکنه فرق کنه البته و اینی که می گم منزل خودمه و منزل بابام اینها! هه هه

الانه که ساعت نه بود حدوداً،

 من تازه بیدار شدم و رفتم آشپزخونه ببینم چی پیدا می شه واسه خوردن.

جاتون تهی و دلتون نخواد،

یک قابلمه بزرگ، آش کشک رو کابینت گذاشته بود مامانم

خودش سر گاز داشت سبزی قرمه سبزی تفت می داد که لابد واسه شام من بذاره ببرم

بعد تازه کشف کرده ام که ناهار حلیم گندم داریم که آبجی خانوم که سرما خورده است بخوره و خوب بشه و اینها !

یعنی شما فکر کن، ساعت نه صبح فقط سه تا غذای گرم تو این خونه هست، بساط صبحانه هم که دیگه مربای به خونگی و نون خونگی و پنیر و گردوی درخت تو حیاط و چایی و انگور و الخ و دولخ و خرما همه مهیاست. با عسل! هی یکی یکی یادم میاد!

صد البته یکمی اینهم که گفتم با بی نظمی همراه است ها. فکر نکنید میز هتل چیدن و شما می تونی عکس دسته جمعی مربا و پنیر و گردو و الخ و دولخ رو ببینی و یکجا کیف کنی ها. نه. یک سر که تو آشپزخونه می تابونی همه اینها رو می بینی. 

حالا، این می شه خونه

یعنی این می شه مشخصه این خونه که گفتم این موقع روز اینهمه غذای یکی از یکی بهتر درش قابل دسترس هست و نحوه دسترسی هم خودت برو بردار است به نوعی دیگه.

حالا، خونه خودم.

خونه خود خاک بر سرم، خبری از چند نوع غذا نیست!

اونجا، عین آسایشگاه روانی، هر طرف نگاه کنی یک بالشی، کوسنی چیزی می بینی که می شه بخوابی. حالا اینکه باشکم گشنه مگه می شه خوابید، بحثی سواست.

یکی دو سه تا ساز هم اینور اونور هست و هر از گاهی کتاب و کنترل های تلویزیون

تو آشپزخونه اغلب مصالح خام هست، اما هنر سر هم کردنشون به نحو مقتضی نیست. می مونه تا گشنه ات که بشه تااااااااااااازه بخوای شل و شویدشو قاطی کنی وقتی می پزه تو دیگه سیر شده ای یک چیز بدی هم شده که مسلمون نشنوه کافر نبینه!

این فرق خونه با خونه. 

خدا هیچ خونه ای رو بی زن نکنه

بعدش هیج زنی رو بی هنر و بی عشق نکنه!

و صد البته، جیب هیچ کسی رو هم خالی نکنه ! خیلی وقتها سردی اجاق از تهی بودن جیبه.

یادمه طیبه که همسایه مون بود فقط چند بار طی چند سال بوی غذا از خونه شون شنیدم!

لابد غذای بی بو و کم بو می خوردند منتهی،

الانه یادم اومد چون پریشب به پسرش اس دادم که هشتاد و یک هزار تومن عوارض شهرداری سهم شما می شه

پس اس داده که پرداختش برامون مقدور نیست

نوشتم رفع نمی شه، جریمه هم می خوره

فرمود می فهمم، اما پرداختش برامون مقدور نیست

خب من مونده ام خانواده ای که درآمد نداره خونه اش رو اینجا اجاره می ده پا می شه می ره تهران مستاجری، که چی بشه؟؟!!!

نمی فهمم.

بگو می موند همینجا که چی بشه ! بازم به اون که یک تکونی به خودش داده است!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

آبادی


هیچّی دیگه آقا!

به قول ابی

دیگه حرفی که نمونده، دل به خلوت تو بستم! دل، به خلوت تو بسسسسسسسسسستم !


اومدم آبادی. سرده لامصّب! بلوز پوشیدم و رو پام ملافه انداخته ام! اگه می شد می خوابیدم خعلی خوب بود ولی فکر کنم تا صبح، دهنم صاف بشه!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah