۱۱۹ مطلب در مهر ۱۳۹۴ ثبت شده است

تنها !


صبح رفتم بانک

ده دقیقه ای منتظر بودم تا درش رو باز کردند

بعدش،

دخول.

اول که شونصد صفحه پشت و رو هی نوشتم هی امضا کردم! یک حساب باید باز می شد !

در این میان، دو تا کارمند محترم بانک که شونه به شونه هم نشسته بودند، اینقدر به هم عزّت گذاشتند و احترام کردند که حااااااالم داشت بهم می خورد دیگه!

دو تا آقای گنده، یکی مرتب به اون یکی می گفت شما خودت کارت خیلی زیاده این کار رو هم بخوای بکنی؟ نه من خودم انجام می دم

دستت درد نکنه، شما خودت خیلی کار داری

اونم از اونطرف هی جواب می داد

هرچیزی، زیاد که می شه یکم تو ذوق می زنه.

نه؟

تا من نوشتم فرمها رو، دو تا مهندس دیگه هم رجوع کردند، عین من باید اون فرمها رو پر می کردند

یکی شون، با مامانش اومده بود!

می دونید، هم جالبه، هم مسخره!

اینکه سر صبح مامان آقای مهندس آوردتش بانک، یکم مسخره است. اما،

نگاه که می کردی مامانه نشسته بود و همچین قد و بالای تو رعنارو بنازم، نگاه بچه اش می کرد،

آدم می گفت خب، بذار حال کنه! حالا ما خوبیم انگار بگو خیار از بیخ بوته در اومده باشه، هیچکس رو نداریم؟!

والله!

یکماه قبل که رفتم بیمارستان واسه قلبم، یارو بهم گفت تو بخواب بعد خودش هی زنگ زد اینور اونور. می گفت همراه نداره، آدم حس می کرد خیلی بی کس و کاره! سنگین بود عبارتش!

بعد هم یک عالمه قبض آورد داد بهم گفت اینها رو اگه ندی جواب آزمایشهاتو نمی دن! خخخخخخخ ! انگار بگو با چهل دزد بغداد طرف بوده!

حق داره ها، حرفم چیزی دیگه است.

یکی شون که اصلا آزمایش رو انجام نداده بود تا خودم رفتم قبض رو دادمش، نتیجه رو گرفتم ازش!


کجا بودیم حالا؟

یادم رفت.


می گم، چطوره به این آقای محترم بگم یک دعوتنامه برام بفرسته، جمع و جور کنم برم آمریکا ! نظرتوت چیه؟

نه. مسخره است.

فکر کنم که همین جا خوبه !




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

پول

با یکی از مقامات خیلی بالای اسبق،

کنار خیابون

ملاقات کردم!

ساکن امریکا، فارغ از آمریکا

فعلا بساز نفروش !

بساز و نگه دار

راستش، تا قبل اینکه برسه خیلی با خودم فکر کردم که بهش بگم ببینم یک کاری جایی می تونه سفارش کنه یا نه

یاد داستان حضرت یوسف  بودم که یوسف نبی آویزوون هم سلولی اش می شه که به عزیز مصر بگو فلانکی هم بی گناه است و خلاصه به حکم خدا یک هفت هشت سالی خدای متعال فراموشی رو بر ذهن آن هم سلولی یوسف مستولی می کنه و بدین ترتیب تنبیه می کنه یوسف را که چرا صاف نیومدی سر وقت خودم

بماند که این ماجرا با عقاید ما که آویزون هزار امامزاده و سیّد و ملّا می شیم در تعارض است اما

منم داشتم فکر می کردم که به این یارو با این خر و خور، بگم، در واقع ازش سراغ بگیرم یا نه

می دونید، من بعد از چهل سااااااااااااااااااااال، به این رسیده ام که پول، ارزشمندترین چیزی است که هست!

هرآنکس که در کیسه اش زر بود

قبول است حرفش، اگر خر بود !

خودم می دونم بحث سلامتی و الخ رو فرهیخته جونیا !




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

آدمخوار!


همسایه، سه تا بچه داره، 

دو تاش تقریبا، با دیوار یکی اند! صدا ازشون در نمیاد!

آخری اما، 

تلافی همّه رو در میاره!

دیشب، دم در، ییهو زنه سرشو از خونه آورد بیرون خطاب به شوهرش که کنار ما بود

با عصبانیّت و خیلی جدّی می گه :

" امشب باید ابراهیمو بکشیم!"

خخخخخخخخخخخ!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

حرف مفت

یک عااااااااااااالمه خفتم باز!

امروز باحال نبود خوابش. هم اینکه نفس می کشیدم اذیت می شدم هی دماغم می سوخت، هم اینکه حالت سونا بوجود نیومد. مود مریضی عوض شده انگار.

عصری هم یک سری به حسابهای ساختمان زدم.

فرق من با شهرضا اینه که اون هیچوقت پول نداشت،

چون نمی دونست چقدر گرفته و چکار کرده است.

اما من حدود نهصد و اندی هزار تومن الانه دارم، کمابیش.

من که می گم، ساختمان منظورمه وگرنه مال من که نیست.

اومدم ویندوز7 رو به 10 ارتقا بدم، نت تمام شد و ترکید کار! نمی دونم کلا کار درستی هست یا نه ولی، اینم انجام می دم نمونه رو دلم.

یک عالمه کار تولید شده تو شرکت. می خواستم مرخصی بگیرم یکم، آخرشم می گیرم، درست در بحبوحة کارهاشون! خوشم میاد بدقلق باشم! دیروز یک خانوم مهندسه رو اینقدر مسخره کردم که ششش حال اومد!

می خواست نیم ساعت زودتر بره خونه شون، عین دبستان، کوله اش رو کول گرفته بود و کلاسورشو بغل کرده بود پشت در اتاق رئیس منتظر ایستاده بود هی این پا اون پا می کرد!

آخرشم به خرجش نرفت ! وایساد، اجازه گرفت بعد رفت!

پرستیژ، چیز دلچسبیه، اگه کسی داشته باشه.

خود باوری

خودمم خیلی اش رو ندارم ها. منتهی، می گم اگه کسی داشته باشه، خوبه.

کلاس کار!

اونوقت این آدم رو ، وقتی کار تنگ بشه، بجای مستخدم، می فرستند دنبال تکثیر و فنر زنی و الخ!

حال نمی کنم. یعنی، درست نیست به نظرم.



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

گوش


می گه که،

یارو زیر تابوت زنشو گرفته بوده

می گفته:


لا الله  ایوالله!


خخخخخخ

گوشهام کیییییییییپ گرفته است!

ناجوووووووور !


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

شاید !


دقت کردید دیگه اصلا تو وادی قبلها نیستم؟

دیگه گمونم جا افتادم!

نمی دونم...


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

جرم

به نظر من،
اعتیاد بیماری نیست
جرم است!


اگه کسی فرهیخته بازیش نگیره الان !
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

شلوووووغ


یکم خوابیدم پشت میزم

اینننننننننننقدر حرف زدند که نشد خواب ببینم!

خب چه خبره خب ! اینجا اداره است یا استادیوم آخه؟!

یواش باشید یکم!

بچه خوابش میاد! ...


آقا کاش من یک مزرعه قارچ داشتم اصلا!

خودم بودم و قارچها،

سفیییییییید، دکمه اییییییییییی، قششششششششنگ!

قول می دم سم و شیمیایی هم مصرف نکنم و قارچ ارگانیک بار بیارم!

قول میدم قول می دم قول می دم!

چه وضعشه خب!


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
arash shah

شات !


نسل به نسل،
سیمای آدمها و پوشش آدمها و حتی کوشش آدمها، عوض شده است.
تو پیاده روکه راه می ری،
 نه چندان به ندرت،
می تونی سه تا خانوم رو ببینی که یکی مادربزرگ است، وسطی دخترشه و کناری نوه اش.
مادربزرگه،
کفش طبی پا کرده، چادر مفصصصصلی پوشیده که نوک دماغش و فوقش دو تا چشماش پیداست،
دخترش،
عضو وسطی،
کفش اسپرت پاشه،
خط تماس رونشو به بدنش می تونی  - اگه نگاه کنی – ببینی
عین حرف Y انگلیسی!
قرص صورتش پیداست،
 با آرایش و مو و الخ
آخری،
یک دختر بچه است که موهاش بازه، شلوارش ساق کوتاهه کفشش بندیه و کلاً تو این جهان نیست انگار!
یک شات که بگیری، تاریخ رو یکضرب به تصویر کشیده ای
و تو اینهمه، بییییییییییییییشترین زجر رو اون وسطی کشید!
چون تو دوران گذار بود، از مادرش، به دخترش!
حالا اینهمه،
به ما چه !
والله!
حوصله کار نداریم زر می زنیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

چرندیات امروز صبح

اتل متل توتوله.
حالم بهتره امروز.
خیلی بهتره
مریضی خوبی بود. حال داد! هه هه.
هرچند، هنوزم آبم روونه و دلم می خواد بخوابم !
چندین بار نزدیک بود تصادف کنم امروز! ربطی به مریضی نداشت. از بس بی معنی شلوغه.
من اگه وزیری وکیلی چیزی می بودم، کلّ مدرسه ها رو تعطیل اعلام می کردم!
هر کسی تو خونه ، پیش مامانش درس بخونه!
دوازده تا از شبکه های تلویزیونی رو هم تقویت می کردم و کلاس می ذاشتم واسه دوازده پایه، که همه در یک سطح آموزش ببینند! بهتره که چند برابر دوازده تا شبکه، دخترهای زشت چادری بق کردة شکست خورده در عشق رو از سیصد و شصت زاویه نشون می ده و بوق عزا دور سرشون می زنه که!
بهتر نیست؟
مصرف بنزین هم کم می شد، تخت های بیمارستان هم خلوت می شد، مصرف غذاهای فستفود هم کمتر می شد والخ.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah