۱۱۹ مطلب در مهر ۱۳۹۴ ثبت شده است

سیاه !


تقریبا دو سالی می شد که ما با همسایه مقابل در شروع محرم، جنگ می کردیم!

حرف ما این بود که ساختمان مسکونی است فرق داره با تکیه و حسینیه و مسجد و لذا، سیاهپوش کردن راهرو و در و دیوار موضوعیت نداره و نباید نمود.

ایشونم اعتقادی داشت که باید سیاه نصب کنه و این عمل خیر از اول محرم تا آخرین روز صفر بر ایشون واجب است و منی که مخالفت می کنم حتماً قبل از پایان صفر جزای کارمو می بینم.

یک جورایی کار به مباهله و کری خوندن هم رسید منتهی، بهرحال کوتاه اومد اوشون.

راستش تاب نیاورد که منم یک زنگوله دم در خونه ام آویزون کنم و هر یکشنبه دلنگ دلنگ در بیارم یا چه می دونم یک منقل بذارم دم در و هر روز آتیش روشن کنم یا چه می دونم عود دود کنم و الخ!

امروز، می خواستم بیام شرکت، خانوم اوشونم از در در اومد، دیدم پرچم هر ساله رو کوبیده بودند به دیوار داخل راهرو خودشون...

دلم سوخت از اونهمه قشاوت خودم !

خخخخخخخ!

خب بگو مسلمون، دو روز بکوب، نه یک دهه بکوب، نه که دو ماه از اوّل محرم تا آخر صفر !!!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

کری بزرگتر از مادر!


سالهای سال قبل،

یکصد هزار تومن از یک شرکت گرفته ام

فکر کنم گفتم قبلا

این یکصد هزار تومن بعد از چند سال سر از اداره مالیات در آورده و یکصد و سه هزار تومن مجموع مالیات و جریمة فرار مالیاتی و الخش شده است!

دو هفته است پی گیری می کنم که شرکت محترم یک نامه به اداره محترم مالیه بنویسه و توش بگه که فلان فلان شده مبلغ پرداختی بوده فلانه قدر، طبق فلانه سند هم سه درصد مالیات اون پرداخت شده است

هنوز آماده نشده است و فکر کنم اصلا اکراه دارند که آماده کنند!

یک قرارداد واسه اش تنظیم کرده اند!

یکی دو ساعت دیگه می رم می گیرم ببینم چه می شه کرد.

راستش، خیلی به مغزم خورد که همه مالیات معلوم شده رو بدم و جونم خلاص اما، حالا که کلی زنگ و پس زنگ کرده ام،

می رم می گیرم اینو هم.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

آمد و ، رفت!

قدیمها،
ساختمانها رو از خشت خام می ساختند
خیلی وقتها حتی خشت هم نبود. " گل چینه"، یعنی چینه یا دیواری که با گل ساخته شده بود.
گل بی شکل!
گاهی لابه لاش شاخه های درخت و آت و آشغال هم تپونده می شد که قوام بهتری بگیره منتهی،
عمدتاً، گل بود
این بناها بهرحال کار خودشو می کرد و بعد که رها می شد
کم کم فرسوده می شد و محو می شد خودش!
دور و اطراف شاید بتونید ببینید این منظره ها رو
عین تو فیلمهای تخمی تخیلی که یک چیزی محو می شه،
ساختمانها هم، درحال محو شدن اند
بی اینکه تعارضی با محیط نشون بدند
انگار بگو،
نه خانی اومد
نه خانی رفت
بماند که چه خونی به دلها شد تا نیومده رفت!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

سفر


یک جورهای ناجوری، به بطالت داره می گذره عمر

نیاز به یک سفر دارم.

خیلی زیاد!

خیلی خیلی زیاد!

فردا باید برم آبادی، شاید بهتر شدم...


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

سنتور

اگر با آیین فرهیختگی در تعارض نباشه،

باید بگم بین نوازندگان سازهای مختلف، بیش از همه، از سنتورنوازها لجم می گیره!

به نظرم یک جورایی نقض غرض است!

طرف دو دستی می افته رو سازش،

مرتّب باید بشینه

و اصلا حس نمی کنی که داره ریلکس می کنه باهاش

این خیلی فرق داره با کسی که یک تار می ذاره رو زانوش و باهاش قر می ده

یا یکی که ساز بادی گذاشته رو لبش و از سر تا دمش می رقصه حین فوت کردن تو ساز

این بود نظر من!


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

حرف حساب


بهش می گم مهندس،

تو نکنی، یکی دیگه می کنه!


تا بناگوشش سررررررررررررخ می شه و سرشو عین خری که زنگولة نو براش خریده باشی، به طرفین تکون می ده!

...


والله!

بد می گم؟!

اگه بد می گم یکی بیاد بگه بد می گم!



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

ریشه لغت

می گه که،
یک بابایی
بخاطر اینکه توی اینستاگرام شخصی خودش
به دوست خودش
نظر شخصی خودشو راجع به فوت یکی ابراز کرده است
از کار بی کار شده است!
خب همینه که من صبح گفتم!
خدا همه جا ناظر بر اعمال ماست!
و خدا کارهاشو از طریق اولیاء خودش انجام می ده
یعنی جندالله، هم الغالبون که خدای متعال فرموده کاااااااااملا درسته و اصلا غایبون نبوده از اول بلکه چی، غالبون بوده از اول. همون که بوده و گفتن و خوندیم و شنیدیم.
لذا
آقا، ندزد و نترس! خلاف نکن، تمثال استهجان انگیز نده، وقتی کسی شهید شده نگو مرده و الفاظ حتی بدتر. به قول صالحی، مگه ما مسوول مرگ و زندگی و بهشت و جهنم آدمهاییم؟

مستهجن، از هیجان ریشه می گیره؟ هه هه چه جالب!

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

کنترل ؟


یکی از امکانات این سایت نسبت به بلاگفا اینه که کلی آمار هم به آدم ارائه می کنه منتهی،

آمارش،

یک چیزهای مبهمی هم داره

مثلا، این سایت به من نشون میده که چند نفر بازدید کننده داشته ام و چند بار بازدید شده از وبلاگم

به عبارتی، یک نفر ممکنه سه بار در روز سر بزنه. در این صورت در بخش بازدید کننده ها یکی حساب می شه، در بخش بازدیدها سه تا.

چیزی که نمی فهمم، اینه که اخیرا آماری می ده که بازدیدها از بازدید کننده ها کمتره!

یعنی، سایت بارها داره مانیتور می شه، بی اینکه شخص خاصی بهش سر بزنه! و این، احتمالاً، یعنی وجود چشمهای ناپاک کنترل کننده !

گمونم.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

درمان


من نمی دونم چقدر درسته امّا،

رو من جواب داده است!

زمانی که سرماخوردگی بر شما مستولی شده است، اگر تونستید دستتونو پر از آب کنید و،

دماغتونو بذارید تو اون حوضچة کف دستتونو،

همچین آب رو بالا بکشید که بره سر از حلقتون در بیاره،

در کمتر از یک روز کامل خوب می شید!

نشونه اش اینه که تمام مخاط بالای بینی تون به سوزش می افته !

تست کنید، اگه جواب مثبت داد، خبر کنید.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

مثبت


از ظهر،

آبجی خانوم هر از گاهی نگاه می کنه،

میگه داری خوب می شیااااااااااااا!

راست می گه، حالم خیلی بهتره.

هر بار،

بهش می گم پول  حالمو خوب کرد،

خخخخخخخخخخ!

آخه راستش، بعد از سه چهار روز که تقریباً با صفر مطلق و فقط به اتکای کارتی که پولهای ساختمان رو داخلش نگه می دارم رفتم جلو،

بالاخره امروز حوالی ساعت یک، 

یکم پول رسید دستم

خعلی خوشحال شدم! 

افتضّاح!

الانه هم نشستم همه اش رو پر و پخش کردم و از هرجا هرچی برداشته بودم دادم و رااااااااااااحت شدم به حقّ علی!

والله!


امروز دو تا چیز دیگه هم اتفاق افتاد که قشنگ بود برام

یکی اش، اون آقایی بود که گفتم صاحب کار یکی از ساختمانهام بود و اومد سر چهار راه براش یک برگه مهر کردم.

این آدم، با اون کبر سن، اونقدر امید به زندگی درش بالا بود که به آدم انرژی می داد!

این آدم، با اون سن و سال، صبح بلند شده رفته سر ساختمانش، فرم خالی رو گرفته، با اینکه می تونست همه چیز رو با تلفن واسه فردا درست کنه، خودش رانندگی کرده برگشته اصفهان مهر کرده مجدد رونده سمت ساختمانش و اونقدر سمج دنبال کار رو گرفته که ، واسه من جای تعجب و صد البته جای یادگیری است!

همچین آدمی، به نظرم، مستحق است که پولدار باشه صد البته، اون پول، بهش نیروی محرکه ای می ده که تو سن اقلاً هشتاد، اونطور سر پا و امیدوار و با عزم راسخ، دنبال خشت و گاز و ساخت وساز باشه.

یکی دیگه از اتفاقات امروز، مصاحبه ای بود که رادیو فرهنگ با یک پیرمرد هشتاد ساله داشت، هرچی فکر می کنم اسمش یادم نمیاد.

زادة خرم آباد گویا، تحصیل کرده اطریش، رهبر ارکستر و نوازنده پیانو و آهنگ ساز. الان تهران زندگی می کنه، اسمش شبیه به مگردیچیان.

این بابا با اینهمه سن و سال، عین یک بچه، قول داد که تولد یکصد سالگی اش ، با رادیو مصاحبه کنه باز

لوریس چکناواریان !

چقدر نگاهش به زندگی قشنگ بود!

چقدر من پسندیدم آدمی رو که اونقدر مثبت بود!


همیشه، دلم می خواسته اگه فیلم می بینم ، یک فیلم خانوادگی باشه، مثبت، با تم عشق.

یک چیزی تو مایه ها فیلم ...

یادم نمیاد

one eyes shot?

نه

top gun ?

نه

باید برم تو سی دی هام بگردم، شاید داشتمش!


پیدا کردم

city of angels

(angles?)

همون شهر فرشتگان



با بازی بی نظیر نیکل کیدمن، اگه درست یادم مونده باشه!

فکر کنید، دو تا کیف سی دی دارم، تنها سه تا فیلم توش بود ! 

قشنگ بود این آخری بخصوص!

حیف بودجه هایی که می شده اون شکلی خرج بشه و یک چیزهای دیگه ازش در میاد !

پاشم برم پایین، نیم ساعت بشینم ببینم کسی پول می ده یا نه.

عزّت زیاد


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah