۱۱۵ مطلب در آذر ۱۳۹۴ ثبت شده است

خمس بابات!


جمال، دلبندم!

عصر با مادربزرگت حرف می زدم.

یک عااااااااااالمه غیبت مامانتو نمودیم!

جای تو تهی!

خخخخخخخخخ!

عرض به حضور پسّر گلم، ظهر که رسیدم خونه دیدم همسایه زنگ زده است

پس زنگش زدم و متوجه شدم نیاز به یک فایل پاورپوینت داره واسه دخترش.

قرار شد ساعت پنج ببینم چی می گه و چشمت روز بد نبینه از پنج تا همین الان، داشتم پاورپوینت درست می فرمودم!

انگار نه انگار که این تکالیف رو گذاشته باشند که بچّه، به چالش بیفته و کار کنه!

طفلک باباش و 

مامانش و ،

حتی من همسایه اش!!!

خلاصه به اهّن و تلپی، ده تا اسلاید درست کردم براش که اولی اش بسم الله بود و آخریش گروه تهیه کننده و جالب اینکه بچه از همین الانه یاد می گیره می تونه کار دیگرون رو به اسم خودش مصادره بکنه!

هیییییییییییییچ اسمی از من و مامانش و باباش و الخ توش نبود عوضش، 

یک عااااااااااااااالمه صغری سیبیلو و مرضیه غر غرو و چه می دونم الخ و دولخ با اسم و کنیه ردیف شدند که ما کردیم!

آره جون خودتون! شماها بودید!

به جان خودم اگه حتی بدونن چطوری پاورپوینت رو باید کلیک کنند تا راه بیفته!

جاااااااااااان خودم!

خلاصه پسّر گلم، اینم زکات علم بابات!

تازه فقط این نبود! دو تا سی دی هم از خودم سوزوندم و نشد که رایت کنم براش!

یا من بلد نبودم یا یک جایی ایراد داشت خلاصه رو فلش دادم دم خونه شون! 

اونم خمس بابات!

دیگه الانه طیّب و طاهره همه در آمدمون! سهم همسایه از توش رفت بیرون!

هعی خدا

برم یکم ساز بزنم، از دلم در آد!

والله!


۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
arash shah

طبق معمول


راستش،

کار زیاد داریم،

اما کون کار کردن نیست!

اصطلاحه ها !

اما خدایی، اصلاً حس قشنگی از این کاری که می کنم بهم دست نمی ده!

توضیح مکتوب یک مشت مطلب واسه یک دکترچی زپرتی تو کارفرما !



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

تعریف جات

چه خبر؟

تعریف کنید بابا دلمون پوسید !

خخخخخخخ





۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

زولاند

برنامه پرگار بی بی دی داره پخش می شه.
ایرج جنتی عطایی و فرید زولاند و یک خواننده.
از شدّت عصبانیت، زولاند داره می لرزه!
فکر کن!
زولاند، از تبار افغان است.
ایران زیسته و به زبان فارسی خدمت کرده است. 
بعد به بیرون پرتاب شده است...

ناراحت کننده است. به شدّت! 
نگاه ایشون که می کنی حس می کنی کسی  تماااااااااااام سرمایه و اندوخته اش رو به شما داده و شمای نامردی که منم جزوش باشم، گرفته ام و بجای اینکه معوض این بنده خدا رو بدم، با داد و دشنام و استمداد از هم پالکی هام، اینو از خودم و از محل رونده باشم!
مسلمونی، خوردن حقّ بقیه نیست!
و این حق، می تونه هر چیزی باشه!
از حق حیاتش بگیر، تا حق کپی رایت!
...
خیلی اوضاعمون خرابه.
زیاد!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

هوا


دیروز یک برنامه ای بود راجع به عصر یخبندان.

یک دوره ای که یک عده، حتی نئاندرتالها، بر اثر سرما و کمبود غذا و الخ، نسلشون ور افتاد و رفت.

اگه اون دوره رادیو و تلویزیون و موبایل بود و شبکه بی بی دی مستقر بود و اینها، یک علم شنگه ای راه می انداختند و یک عااااااااالمه کت و شلوار پوش در وین اتریش جلسه می ذاشتند و قرار می بستند که چه مید ونم تا چند سال دیگه نذارند هوای کره خاکی زیاد سرد بشه!

برو عامو ! 

(ببخشید غذام گرم شد دیگه حرفم نمیاد. فقط می خواستم حرکات انسانهای ظلوم جهول رو مسخره کنم! عصر یخبندان اگه رخ نداده بود الان چه بسا ما اصلا وجود نداشتیم و لذا هر اتفاقی داره می افته، بذار بیفته! مقرر بوده.

عین همین وضع اقتصادی ما که مقرر بوده دلار فلانه قدر بشه، حالا ما اگه کل نطنز و قم و فردو رو هم به خیش ببندیم و خاکشو به باد بدیم هم، فرقی نمی کنه. یا بهتر بگم، عین  حقوق من تو شرکت معظم فلان! کار بکنم یا نکنم، خوب بکنم یا بد بکنم، به موقع برم یا بی وقت بیام، اصلا یک چیزی است عین رزق مقسوم! بالا پایین نمی شه. نمونه اش اینکه یک وام حدود صد و اندی هزار تا یکی دو ماه دیگه قسطش تمام می شه و عددش از فیش حقوقی کم می شه اما، عمممممممممممممممرا اگه دریافتی من قد همون صد و اندی هزار، افزایش پیدا کنه!

ثابت است! و تنگ!


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

دمای هوا


پسرم جمال!

هیچوقت پیتزای پپرونی نخور پسرم!

من خریدم، نتونستم بخورم. طبع تو هم اصولاً به ننه بابات رفته دیگه، فلذا،

فرض رو بذار از دیدن اون برش ها سوسیس پپرونی عقّت بگیره و نخوری لذا،

پپرونی سفارش نده دست کم.

این از سفارش بابات که بیخودی پولاتو خرج نکنی. من می گم بده نون و ماست! خییییییییییلی بهتره از خیلی غذا.


امّا بعد

پریشب که از سفر برگشتم بخاری اتاقمو روشن نکردم. با پتو هم می شد به طرز محبوبی خفت! گزنده نبود دما.

دیشب هم حوالی یک و خرده ای بیدار شدم و خاموشش کردم و یک سره، خفتم تا صبح. خوب بود هوا.

شایدم دچار گرگرفتگی ناشی از یائسه شدن شده باشماااااااااااا! نمی دونم زیاد.

ولی بهرحال، نه سردمه نه گرم. خوبه هوا.

مورخ بیست و هفتم آذرماه نود و چهار.


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

درجه یک

آقا تهران،

عجب شهر ارزونی است!

کیلومترها راه، ساعتها تو ماشین یارو فقط نشسته ای،

بعد کرایه ای که ازت می گیرند خونه پر، بیست هزار تومن!

به جان خودم این مسیر و این مدت اگه تو اصفهان سوار تاکسی مردم بشی، تا عقدت نکنند یا دست کم سند خونه باباتو ازت نگیرند، ولت نمی کنند!

به جان خودم!

از بهارستان تا ترمینال کاوه تماما اتوبان بدون توقف، یارو از من گرفت 23 هزار! از پدال ترمز اصلا استفاده نکرد، مگر در مقصد،

پدال کلاج هم یک دو سه چهار و تمام! یعنی طی پنج دقیقه اول خیاااااااااال یارو راحت شد که می تونه پای چپشو بذاره زیرش و بشینه! اینقدر تمام!


بهرحال، پایتخته  دیگه! شهروند درجه یک می باشند!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

تغییر

فرموده اند:

"سلام 

خوبی دلم براتون تنگ شده بود چقدر وبتون تغییر کرد وب بلاگفاتون هم که متروکه شده 
چه خبر مهندس 
جمال کیه ؟ "
قربان شما. علیکم السلام و رحمه الله و برکاته.
تغییر وب رو نمی فهمم زیاد. تغییرات خودم رو چرا!
خبری نیست به شکر خدا. سلامتی شما.
جمال ؟
جمال رو نمی شناسی؟
پسرمه دیگه !
داداش جمیله خانوم!
جمیله هنوز دنیا نیومده منتهی جمال، غلام شماست!
خخخخخخخخخخخ!


رفیقمون خصوصی داده بود اینه که نشد  جوابشونو اونجا بدم.
عمومی بدید آقا. خصوصی بازی نداریم.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

دندانپزشک

این خطبه شماره 349 بنده است، به قولی.
عرض به حضور انورتون که، 
خوابم میاد!
و هی نمیاد!
اخبار جهان رو استماع فرمودیم. خبری نبود.
اینکه شوکت خانوم رو از ولایت فلان عزل و به معاونت ولایت کابل منسوب کرده اند،
خب ،
به ما چه؟
داشتم فکر می کردم من اگر خبرنگار شده بودم هم، ناراضی بودم از شغلم!
چیه، هی بگردی دنبال بدبختی های ملت؟ 
که چی؟
من دلم می خواست هندونه می کاشتم!
والله!
پرورش یک موجودات سبز منحنی رام با پوست صاف و عطر هندونه ای، لذّتی داره که مهندس بیومکانیکش هم نداره!
بخدا !

خوااااااااااااااابم میاد!
خستمه !

آقا دندونپزشک تو رفقا نیست؟
دندون اگه رنگش عوض شده باشه، مرده است؟
اگه مرده، بازم به عصب کشی نیاز داره؟
الوووووووو؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

شلغم پخته واسه شام

پسرم جمال!

بابات،

همون که زانوش ذق ذق می کرد از قرار،

با اینکه دیشب ساعت دو خوابید و عین اسب خسته بود منتهی،

راس ساعت شش، سرحال و قبراق(!) بیدار شد از قرار.

دوباره خوابیدم و دیگه اونقدر دیر پا شدم که عمّه خانومتم بیدار شد و صبحانه با هم خوردیم، جای تو و مامانت تهی.

این از عوارض کارمند بودنه جمال که شرطی می شه آدم و باور کن شب زفافشم باشه سر ساعت مقرر خوابش میگیره و سر ساعت مقرر، بیدار می شه باز!

خیلی بده.

بد!

بهرحال رفتم شرکت، اما سطح هوشیاری ام فقط دوازده درصد بود بی گمان!

یکم کار کردم، بعدش دیدم خوابم میاد، زنگ زدم عمه خانومتم کارهاش تمام شده بودش و سوار شدیم که بیایم سمت خونه.

خب به طبع، غذا هم نداشتیم دیگه. آدم زن که نداشته باشه و، خواهرشم از خروس خون با خودش تو کوچه بوده باشه و، مادرشم کیلومترها اونطرفتر باشه خب، اوضاع همین می شه جانم!

رفتیم پیتزا پیتزا کنار پل فلزی آق جمال.

دلت نخواد، یک مخصوص خریدیم و یک پپرونی. می دونستم یکی اش هم کافیه اما گفتم بچه اینجاست شاید دوست داره ببریم خونه، فردا روز هم بخوره ولی خدا سر شاهده پپرونیه رو جلوی سگ بذاره نگا نمی کنه!

خدا سر شاهده !

(خدایا ببخش، یادم هست گفته ای ولا تجعل الله  عرضة لایمانکم منتهی...

یعنی خدا رو شاهد قسم هایتان نگیرید! )



بوی شلغم هواست

دیشب توی رستوران مهتاب، طرف کنار ماست و سالاد و الخ، یک ظرف چغندر و یک ظرف شلغم هم نهاده بود. خوشمان آمد منتهی، بر نداشتیم . نبود میلمان. 

عزّت زیاد



آقا، راستی، یک مدتی هم هست از این اس ام اس های آنچنانی از شماره های غریب واسه ما میاد.

کرم نریزید لطفاً رفقا.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah