لبو


آقا لبو پختیمااااااااااااا!

یعنی داریم می پزیم!

رفتم میوه بخرم، از این چغندرهای لبو هم خریدم

چندتاش قرررررررررررررررمز بود

چند تاش سفید!!!

الانه تمامشون دارن تو آب می جوشند

دم دمای پختنشون، قره قوروت اضافه می کنم بهشون و ،

به !

جاتون تهی !


البته گویا طبع لبو سرد است و بایدبهش نبات و الخ اضافه کرد منتهی،

من ترش دوست دارم! زنده باد قره قوروت!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

توصیه


به آبجی خانوم گلایه می کنم،

می گم من سر تا پای لباسم تیره هست، شبی دارم می رم بیرون، تو نباید بهم بگی؟

می گه، حواسم نبود، حالا می خوای دعوات کنم؟؟!


یعنی ها، امان از زبون این دهه شصتی ها !


همیشه یکی از گیرهای من اینه که چرا ملت لباس تیره می پوشند و شب تو خیابون ولو می شن؟

خب لباس تیره تو شب، لباس استتاره.

بعد یک بدبختی می زنه زیرتون،

خودتون که می میرید ، به درک، حقتونه،

اون بدبخت باید خونه فروشی کنه خسارت بده و الخ!

نکنید!

دیگه به قران دوران جنگ گذشت. الحمدلله امن ترین کشور منطقه هم هستیم، نه انفجاری نه انتحاری نه غمی به دل نه کسی به بند باغچه ها پر از گل شاپسند،

خب لباس روشن تن کنید!

والله حضرت نبی روشن می پوشید علی قول منابع و مآخذ!

والله پوشیدن سیاه مکروه است در دین! مکروه یعنی یکم سنگین تر از اینکه موهاتون بیرون باشه یا ساپورتتون خیلی نو باشه یا الخ!

ولی معنی اش اینه که نباید اونجور باشه!

می گیرید، نه ؟

شاد باشید و رنگی تن کنید، سیاه رو براتون تن می کنند بعد صد و بیست سال دیگه.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

ابرام!

ابراهیم،


همون ابرام خودمون به قول باباش،


 کلاس دوم یا سوم دبستان است.

باباش شارژ ماهانه رو داده بهش که بیاره تحویل بده

تا دارم رسیدشو می نویسم، می گم چقدره؟

می شماره،

می گه بیست و یک هزار


حالا تمامش دو هزاری است و دو تا پنج هزاری

می گم دوباره بشمار

می شماره


نوزده هزار


بار سوم...


نوزده هزار!


بهش می گم مدرسه که می ری،

 یکمی هم حواست به درست باشه بتونی درست شمردن یاد بگیری.

می گه،

من همه اش تو دفترم، نمی ذارند که درس بخونم !



گرفتید!

از بس شیطونه مدام تو دفتره، به درس خوندن نمی رسه بچه !


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

مو !

موهام نااااااااااازک شده و، می ریزه

چرااااااااااا ؟



۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

چراغ سبز


بحث چراغ سبز و اینهاست

می گم اینها همه شایعه است. ما چهل سالمون شد هیچکس چراغ سبز نشونمون نداد.

بعد با خودم فکر می کنم،

نکنه من کور رنگی دارم!

نکنه سبز ها رو هم، سیاه دیده ام؟!

ای خاک به چوکم ! چه کنم؟!

خخخخخخخ

گذشت دیگه. کاری نمی شه کرد.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

شک.وفه


این بابا، رفیقمون،

اومده می گه نظرت راجع به شکووووووووفه چیه!

خخخخخخخخخخخ!

شکوفه، یک خانوم مهندس فوق لیسانس است که امسال گرفتنش بعنوان منشی!

حالا این که خاااااااک تو سرمون با این آموزش عالی مون به کنار

اینکه شان و شعورمون چی شده به کنار

اینکه احتیاجات مالی و روانی ملت جوری شده که بعد از یک دوره افتخارات شاگرد اولی در همه مقاطع، رضایت می دن که بیان سر کار و مشغله شون این باشه که فایل ایمیل کنند و ایمیل بگیرند و سی دی ببرند واسه تکثیر و گزارشهای صحافی شده رو از دفترفنی سر کوچه بیارن شرکت و اینها هم به کنار.

اصلا یادم رفت چی می خواستم بگم!

آقا هوای امروز به شدددددددت خرابه اینجا! سیاهه اصلا!

چرا ما ته رانی نشدیم که امروز تعطیل باشیم؟ هان؟


نظرمو راجع به شکوفه بگم و برم

دختر خوبیه. ساده و سالم. منتهی

من از دختری خوشم میاد که شخصیّت سفت و مشخصی داره.

خیلی سفت! جوری که ناخودآگاه اطرافیان بهش احترام می ذارند.

منظورم سگ نیست ها! نگفتم اطرافیان ازش می ترسند ها،

گفتم دوستش دارند و بهش احترام می ذارند.

شکوفه، اصلا اینجوری نیست. ترسوست. اعتماد به نفسش نابوده. صافه!


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

شرح کار

ظهر، مسیرمو عوض کردم و رفتم جلو خونه فهیمه اینها. 

هیچ تفتی نذاشته بودند، اطلاعیه ای هم به دیوار نبود. لذا، زنده است.

بالاخره عصری جواب اس داد، گفت فردا میاد شرکت. احتمالاً حبس بوده است. نمی دونم. باید بیاد از خودش بشنوم.


ناهارمون، لازانیا بود. خوشمزه شده بود! کلی آبجی خانومو تشویق فرمودم. مزه غذاهای بیرون رو می ذاد. نمی دونم چون سویا قاطی گوشتش کرده بود، یا چون سس مخصوصشو با شیر و کره درست کرده بود، یا بخاطر اون ادویه ای که روی بسته لازانیا بود.

بهرحال، خوب بود.جاتون تهی

بعد ازخواب عصر رفتیم سیتی سنتر. لباس می خواست، نپسندید. گوشت گوساله و گوسفند خریدیم و برگشتیم. تا همین الانه هم داشتم قصابی می کردم! 

آقا حدود یک دقیقه ایستادم جلوی خودپرداز، چندتا چابجایی انجام دادم، یک عالمه کارمزد برداشت! اونوقت چراااااااا؟ چه کار کرده مگه؟ نصب و نگهداری این تجهیزات از محل سود سپرده هایی که معلوم نیست چقدره و چیزی اش به مشتری نمی رسه قابل تامین نیست یعنی؟!

بگذریم. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

خلط ریالی!


هه هه  گفتم دیروز دادم رفت ؟

الان صداشون در اومده!

خخخخخخخخخخ!

400 میلیارد تومن بوده خووووووووووووووب ؟

من تومن و ریال رو خلط کردم،

40 میلیارد تومن گذاشتم تو فایل!

تازه، جالبی اش اینه که 1020 میلیارد بود از اول بعد که نصف راه رو تا خونه رفتم فهمیدم که باید می کردمش 400 بعد دووووووووووووور زدم برگشتم که درستش کنم،

زدم چشمشو کور نمودم!

خخخخخخخخخخخ!


همینه که هست! وقتی کللللل حقوق من در ماه به هیچی نمی رسه، عدد بزرگ می بینم جا نمی شه تو مغز سرم!

همین


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

بدرقه یک دوست


دو روزه که فهیمه را نیست

به تلفنهاش جواب نمی ده

یحتمل مرده است.

ظهر،

می رم از سمت خونه شون،ببینم اطلاعیه اش به دیواره یا باید دنبال فرضیه ای دیگه باشم!



همینه دیگه. وقتی دو روزه نیومده شرکت، اس جواب نمی ده، زنگ نمی زنه، گوشیشو بر نمی داره،

یحتمل خودش مرده  دیگه.

خدااااااااااا رحمتش کنه!

تو دنیا که بدجوری باهاش چپ افتاده بود،

امیدوارم آخرت، گیر بده به یک یزیدی شمری چیزی، اینو ول کنه.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

اتمام استرس


خب، به خیر گذشت!

پول بی صاحب، واریز شد.

ولی همممچنان روی نظرم هستم!

کار رو نباید به زن سپرد !

اصلا هیچی رو نباید به زن سپرد!

مگه خداااااااای تعالی، طی ایییییییییینهمه سال، رسالتشو به یک زن سپرد ؟

نسپرد!

چون می خواست به انجام برسه

چون می خواست درست به انجام برسه!


ختم کلام !

(می دونم الانه ترقّه زیر پاتون در کنند نمی فهمید از شدّت عصبانیت منتهی، همینه که هست! نظرم اینه! می تونید، عکسشو بهم ثابت کنید! )


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah