سه تار

آقا سیم سل سه تارم پکید !

چند شب قبل صدای ناخوشی می داد. 

پیدا بود یک مرگشه

با مترونوم/... تنظیمش کردم،

ناخن که می خورد علامت G رو نشون می داد و نشون می داد که درست کوک شده امّا،

بد صدا می داد

فکر کردم باید یک گام سفتش کنم

هی چرخوندم

یعنی نچرخید هم

ییهو گفت پوک ک ک ک ک ک ک ک ک ک ک ک ک  !

بعد سیمش فر فری شد دور گوشی !

نامرد !!!


نکرده کار که کار کنه، پروردگار چه کار کنه !


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

تا قبر آ آ آ آ آ


نشانه ها،
از دیوان شاه نعمت الله ولی بگیر تا علّامه کورانی و سایر نمودها و نشانه ها مثل اینکه عده ای در منا کشته می شن و در مصر سی سی سر کار میاد و حتی ترانه سال 2000 جناب داریوش و الخ، همه نشون می ده که عصر،
عصر آقاست.
یعنی دوره آخر الزّمونه و خلاصه امروز به پایان بیاد اومده، فردا به آخر برسه رسیده
امّا!
من پریروز ها در مجلس ختم مرحومه مغفوره دخترخاله مامانم قران می خوندم که دیدم خدای تبارک و تعالی در سورة اسرا – اگراشتباه نکنم- بعد از اینکه از سر کار اومدن بخت النّصر خبر می ده،
بعد غلبهم سیغلبون می کنه و سالهای سال بعد انگار هنوز دنیا به پاست.
حالا،
خب من اولش همینکه رسیدم به نشونه های بخت النّصر گفتم یا خدا! الانه به پایان بیادش اومده،  فردا به آخر برسه رسیده! از این منظر که می گفت این بخت النصر بر شما غالب می شه و باااااباتونو در میاره جوری که تو زندگی خصوصی تون و تو ماشینتون و تو خونه هاتون و منظورش هر جای خصوصی ای بود، هم سرک می کشه و الخ و دولخ.
یادم اومد به حکایت های کمابیش آشنایی که اسرائیل، سگ می بره تو ماشین فلسطینی رو بو می کشه و دیش ماهواره رو له میکنه و الخ و دولخ.
خلاصه که چی؟
الخ و دولخ!
نتیجه می گیریم انسان باید خودشو بسازه وآماده باشه که حالا یا امروز به پایان بیاد اومده و، فردا به آخر برسه رسیده.
بالنبیّ و آل صلوات.




۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

خوش، حااااااال !

عقرب زلف کجت با قمر قری، نهههههههههههههههه!

تا قمر در عقربه، کار من همینه !


هه هه

چطوریایید ؟

پیداست حال من  خوبه؟

هه هه آره خوب خوبم بحمدالله و المنّه!


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

پیشنهاد (شاید) احمقانه

یک ایده ای همین  الانه داغ داغ به ذهنم رسید،

گفتم مطرح کنم.

عرض به حضورتون که خب امسال در حادثه منا این اعراب بی کفایت خیلی به ما اجحاف کردند دیگه. 

قبول؟

من می گم اسرائیل هم که اصلا رسمی نیست و ما آدم حسابش نمی کنیم پس بیایم و یک کاری بکنیم!

تا یک مدتی که صلاح جامعه اسلامی است،

یک بخشی از مسلمین بجای قبله دوم ، به سراغ قبله اول مسلمین برند و طبق نظر علما، 

یک مراسم اسلامی، رو اونجا برگزارکنند.

چند تا حسن داره:

اولا که اسرائیله،

 بهرحال خیلی بهتر از عربها انگار امنیت اونطرفها رو برقرار کرده و فکر کنم دیگه این شکلی حجاج کشته نشن

بعدشم،

 عربستان یک جورایی تحریم می شه و از منافع حجاج ایرانی دستش کوتاه می شه

بعدترشم، 

با حضور پر رنگ ما در کنار برادران فلسطینی، هم اسرائیلی ها از جمعیت مقابلشون می ترسند، هم دل فلسطینی ها گرم می شه

بهرحال نمود واعدوا لهم ماستطعتم من قوّه و من رباط الخیل ... می شه دیگه. 

نمی شه؟

بعدشم، 

جلوی یهودی شدن بیت المقدس گرفته می شه! 

برادران فلسطینی که در محدودیت های شدید شغل و درآمد گرفتار شده اند اینطوری از مچاصره گروه غاصب اسرائیلی در میان 

خیلی خلاصه خاصیت داره. 

حجاج هم می تونند سوغاتی های متنوعی نسبت به اقلام چینی موجود در عربستان بیارند. 

نه ؟

فقط مونده اون جمله ای که توی پاسپورت های دوستان حک شده مبنی بر اینکه،

سفر به آن مکان ممنوع است!

اصلا ما چرا اینها رو آدم حساب کردیم که اسمشونو بیاریم تو پاسپورت؟ یعنی، نه فقط که اسمش، اصلا ذکرش نباید می کردیم. 


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

تنظیمات

به نظرم تو ارسال نظرات یک مشکلاتی هست.

انگار که بصورت ناشناس نمی شه نظر گذاشت و حتما باید معلوم باشه کی به کیه

آره؟ اینجوره؟

تنظیمات رو  عوض می کنم که بفهمم چی به چیه. فقط از این لحاظ وگرنه باز برش می گردونم به همین حالت.

اینکه کسی نتونه تو سایه بایسته و حرف بزنه! یا به حرفش معتقده، روشن می زنه و پاش می ایسته،

یا خفه می مونه

عین تقریبا پنجاه نفر از خود شما  که تو آمار هستید، طبعا طبعتون هم عوض نشده و دوست دارید یک چیزی بگید

منتهی،

امکانات ندارید! هه هه هه


۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

خونه


خعلی جاتون تهی!

منزل،

یا همون خونه،

یک مشخصه هایی داره که الان یکی اش رو براتون می گم.

این مشخصه ها، از منزل به منزل و از خونه به خونه هم ممکنه فرق کنه البته و اینی که می گم منزل خودمه و منزل بابام اینها! هه هه

الانه که ساعت نه بود حدوداً،

 من تازه بیدار شدم و رفتم آشپزخونه ببینم چی پیدا می شه واسه خوردن.

جاتون تهی و دلتون نخواد،

یک قابلمه بزرگ، آش کشک رو کابینت گذاشته بود مامانم

خودش سر گاز داشت سبزی قرمه سبزی تفت می داد که لابد واسه شام من بذاره ببرم

بعد تازه کشف کرده ام که ناهار حلیم گندم داریم که آبجی خانوم که سرما خورده است بخوره و خوب بشه و اینها !

یعنی شما فکر کن، ساعت نه صبح فقط سه تا غذای گرم تو این خونه هست، بساط صبحانه هم که دیگه مربای به خونگی و نون خونگی و پنیر و گردوی درخت تو حیاط و چایی و انگور و الخ و دولخ و خرما همه مهیاست. با عسل! هی یکی یکی یادم میاد!

صد البته یکمی اینهم که گفتم با بی نظمی همراه است ها. فکر نکنید میز هتل چیدن و شما می تونی عکس دسته جمعی مربا و پنیر و گردو و الخ و دولخ رو ببینی و یکجا کیف کنی ها. نه. یک سر که تو آشپزخونه می تابونی همه اینها رو می بینی. 

حالا، این می شه خونه

یعنی این می شه مشخصه این خونه که گفتم این موقع روز اینهمه غذای یکی از یکی بهتر درش قابل دسترس هست و نحوه دسترسی هم خودت برو بردار است به نوعی دیگه.

حالا، خونه خودم.

خونه خود خاک بر سرم، خبری از چند نوع غذا نیست!

اونجا، عین آسایشگاه روانی، هر طرف نگاه کنی یک بالشی، کوسنی چیزی می بینی که می شه بخوابی. حالا اینکه باشکم گشنه مگه می شه خوابید، بحثی سواست.

یکی دو سه تا ساز هم اینور اونور هست و هر از گاهی کتاب و کنترل های تلویزیون

تو آشپزخونه اغلب مصالح خام هست، اما هنر سر هم کردنشون به نحو مقتضی نیست. می مونه تا گشنه ات که بشه تااااااااااااازه بخوای شل و شویدشو قاطی کنی وقتی می پزه تو دیگه سیر شده ای یک چیز بدی هم شده که مسلمون نشنوه کافر نبینه!

این فرق خونه با خونه. 

خدا هیچ خونه ای رو بی زن نکنه

بعدش هیج زنی رو بی هنر و بی عشق نکنه!

و صد البته، جیب هیچ کسی رو هم خالی نکنه ! خیلی وقتها سردی اجاق از تهی بودن جیبه.

یادمه طیبه که همسایه مون بود فقط چند بار طی چند سال بوی غذا از خونه شون شنیدم!

لابد غذای بی بو و کم بو می خوردند منتهی،

الانه یادم اومد چون پریشب به پسرش اس دادم که هشتاد و یک هزار تومن عوارض شهرداری سهم شما می شه

پس اس داده که پرداختش برامون مقدور نیست

نوشتم رفع نمی شه، جریمه هم می خوره

فرمود می فهمم، اما پرداختش برامون مقدور نیست

خب من مونده ام خانواده ای که درآمد نداره خونه اش رو اینجا اجاره می ده پا می شه می ره تهران مستاجری، که چی بشه؟؟!!!

نمی فهمم.

بگو می موند همینجا که چی بشه ! بازم به اون که یک تکونی به خودش داده است!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

آبادی


هیچّی دیگه آقا!

به قول ابی

دیگه حرفی که نمونده، دل به خلوت تو بستم! دل، به خلوت تو بسسسسسسسسسستم !


اومدم آبادی. سرده لامصّب! بلوز پوشیدم و رو پام ملافه انداخته ام! اگه می شد می خوابیدم خعلی خوب بود ولی فکر کنم تا صبح، دهنم صاف بشه!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

سیاه !


تقریبا دو سالی می شد که ما با همسایه مقابل در شروع محرم، جنگ می کردیم!

حرف ما این بود که ساختمان مسکونی است فرق داره با تکیه و حسینیه و مسجد و لذا، سیاهپوش کردن راهرو و در و دیوار موضوعیت نداره و نباید نمود.

ایشونم اعتقادی داشت که باید سیاه نصب کنه و این عمل خیر از اول محرم تا آخرین روز صفر بر ایشون واجب است و منی که مخالفت می کنم حتماً قبل از پایان صفر جزای کارمو می بینم.

یک جورایی کار به مباهله و کری خوندن هم رسید منتهی، بهرحال کوتاه اومد اوشون.

راستش تاب نیاورد که منم یک زنگوله دم در خونه ام آویزون کنم و هر یکشنبه دلنگ دلنگ در بیارم یا چه می دونم یک منقل بذارم دم در و هر روز آتیش روشن کنم یا چه می دونم عود دود کنم و الخ!

امروز، می خواستم بیام شرکت، خانوم اوشونم از در در اومد، دیدم پرچم هر ساله رو کوبیده بودند به دیوار داخل راهرو خودشون...

دلم سوخت از اونهمه قشاوت خودم !

خخخخخخخ!

خب بگو مسلمون، دو روز بکوب، نه یک دهه بکوب، نه که دو ماه از اوّل محرم تا آخر صفر !!!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

کری بزرگتر از مادر!


سالهای سال قبل،

یکصد هزار تومن از یک شرکت گرفته ام

فکر کنم گفتم قبلا

این یکصد هزار تومن بعد از چند سال سر از اداره مالیات در آورده و یکصد و سه هزار تومن مجموع مالیات و جریمة فرار مالیاتی و الخش شده است!

دو هفته است پی گیری می کنم که شرکت محترم یک نامه به اداره محترم مالیه بنویسه و توش بگه که فلان فلان شده مبلغ پرداختی بوده فلانه قدر، طبق فلانه سند هم سه درصد مالیات اون پرداخت شده است

هنوز آماده نشده است و فکر کنم اصلا اکراه دارند که آماده کنند!

یک قرارداد واسه اش تنظیم کرده اند!

یکی دو ساعت دیگه می رم می گیرم ببینم چه می شه کرد.

راستش، خیلی به مغزم خورد که همه مالیات معلوم شده رو بدم و جونم خلاص اما، حالا که کلی زنگ و پس زنگ کرده ام،

می رم می گیرم اینو هم.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

آمد و ، رفت!

قدیمها،
ساختمانها رو از خشت خام می ساختند
خیلی وقتها حتی خشت هم نبود. " گل چینه"، یعنی چینه یا دیواری که با گل ساخته شده بود.
گل بی شکل!
گاهی لابه لاش شاخه های درخت و آت و آشغال هم تپونده می شد که قوام بهتری بگیره منتهی،
عمدتاً، گل بود
این بناها بهرحال کار خودشو می کرد و بعد که رها می شد
کم کم فرسوده می شد و محو می شد خودش!
دور و اطراف شاید بتونید ببینید این منظره ها رو
عین تو فیلمهای تخمی تخیلی که یک چیزی محو می شه،
ساختمانها هم، درحال محو شدن اند
بی اینکه تعارضی با محیط نشون بدند
انگار بگو،
نه خانی اومد
نه خانی رفت
بماند که چه خونی به دلها شد تا نیومده رفت!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah