۷۵ مطلب در اسفند ۱۳۹۴ ثبت شده است

خسته از تکرار

یکم خوابیدم

یکم جارو زدم

نشسته ام ببینم باقی روز چه کنم.

امروز حرف این بود که ساعت کاری رو بکنند تا چهار، پنج،

بعد عوضش پنج شنبه ها تعطیل باشیم.

نمی دونم. سخته به نظرم.

خسته می شه آدم.

کاش می شد کارمو عوض کنم. خسته شدم.

خسته شدم از کارم.

درخواست دادم پروژه ام رو عوض کنند. یک کاری تو بیابون. پروژه ساخت یک سازه ای، 

رد شد

باید برم سریلانکا ! یک موقعیت کاری هست بین ببرهای تامیل(؟)

اینم نمی شه.


امروز رفتم بازار، یکم راه رفتم. 

می خواستم کفش بخرم. 

یک کفش کاترپیلار تست کردم،

 بزرگ بود،

 کوچیکترش رو نداشت. 

کفش مسخره ای بود! راحت نبود اصلا!

دلم اسپرت می خواد. یک کفش پارچه ای قشنگ و راحت. 

سیتی سنتر رو هم دور زدم، نشد بازم.

نپسندیدم...

نمی دونم چرا، 

امّا ، 

امسال بر خلاف همیشه، 

به شدّت دلم می خواد خرید عید بکنم!

گمونم پیر شده ام! 

بچه شدم...


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

دلربا!

بی بی سی، مهاجرت لک لک ها  و اردکها و الخ رو نشون می ده

یک ماده تنها می مونه

بعد، نرهای جوان، واسه جذب علیا مخدّره،

شروع می کنند جلوش رقصیدن

و خب،

بالاخره یکی یک جوری می رقصه که ماده جذب بشه.

بین آدمها، اینطور نیست گویا.

وقتی یکی واسه دلربایی از یکی شروع می کنه به رقاصی،

بقیه با سنگ می زننش!

اولین ها، ننه بابا و فک و فامیل هر دو طرف!

رقصنده رو باید کشت !

بعدشم، به یک رقص که حل نمی شه!

خونه و ماشین و الخ و دولخ و اینها ! 

فی الواقع، تفاوت انسان از حیوان هم یکی اش همینه !

حیوون، با یکم ادا اطوار تصمیمشو می گیره اما انسان، می خواد کل معادلات دنیا رو با این یک کارش حل کنه!

آخرش هم که گند می زنه!


جامعه لک لک ها عین جامعة ماهاست! زوجها یک به یک اند!

ولی مدل زندگی اروپایی، مدل مرغ و خروسهاست!

یکی برای همه، همه برای یکی!

دقت کنید توی فیلمهای قرن شونزدهم هم این سرود شوالیه هاست!

یکی برای همه، همه برای یکی!!!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

مرد


دیشب یه سری رفتم در واحد شهرضا اینها، که رسید پرداختهای اینترنتی اش رو بدم در خونه شون

اینها وقتی می مونه معلوم نیست بعدا ذهنیت آدمها چی می شه و چی فکر می کنند.

رفتم، در واحد باز بود، محیط نیمه تاریک

زنگ زدم، گویا برق نبود، ییهو دخترش سرک کشید و فهمیدم که زنده است خلاصه

بهش می گم بیا اینها رو بگیر، می گه من چادر ندارم، شما در رو ببند تا بیام !

خخخخخخخ!

فکر کن! چادرش دم در آویزون بود، کون لختی داشت خونه می شست، بعد شوینده ریخته بود توی پریز برق، فیوز پریده بود، بوی شوینده محترم هم نمی رفته گویا، در روباز گذاشته بود که بو بره.

خلاصه

خواستم بگم هرکی دیگه جای من بود تو اون در باز و زن لخت و تنهایی و  الخ، الانه یک بچه بار گذاشته بود منتهی،

من در کمال حجب و حیا برگه ها رو گذاشتم پای آینه دم در و ، در رو بستم و اومدم بالا!

یعنی ها، بعضی ها به همسایه هم شااااااااانس نیاورده اند به مولا! اومدیم و اون طفلک دلش می خواست! یعنی یک نر نباید تو این ساختمان باشه، واسه روز مبادااااااا؟

خاک تو سّر خواجه ام کنند!

والله!


(اینها از تبعات و عوارض متاهل بودنه هااااااااا!

آدم می فهمه هیچ کجا هیچ خبری نیست، به زندگی می رسه! )


۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

گوسفند

پریروز که رفته بودیم سایت، 

یک عااااااااالمه گله گوسفندی جاهای مختلف به چرا بودند

و قشنگی این گله ها،

یک عااااااالمه بره چند ماهه بود که هنوز، حتی کثیف نشده بودند!

گلوله های سفید برفی ! چابک! مست و خوشگل!


کارهای خدا هم عجیب غریبه ها!

نمی شد آدمیزاد، انرژی نخواد؟ 

غذا نخواد!

از آفتاب و باد و بارون انرژی اش رو بگیره!

یکم زشت نیست یک جانوری، یک جاندار دیگه رو می خوره؟!

نمی شد آدمیزاد باطری داشته باشه مثلا؟ 

شارژش هم که تمام شد، ییهو پودر بشه و تمام! که اینهمه قبر هم لازم نباشه !

نمی دونم. لابد اینطوری بهتر بوده.


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

مغز و محتوی


نوشته که،


دوستم شکست عشقی خورده

اومده پیشم گریه می کنه و می گه

عشق و  عاشقی همه اش دروغه

دیگه میخوام مثل تو باشم

عاشق نشم، 

پست باشم،

آشغال باشم،

عوضی باشم

مثل لاشخورها زندگی کنم

اصلاً بشم یکی مثل تو که احساس نداره و هیچی حالیش نیست


موندم دلداریش بدم یا بزنم لهش کنم!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

تکرار

گفته بودم از سندی داره خوشم میاد؟

تکرار می کنم!

می گه،

هنرهای مردان نشاید نهفت! هه هه! ایول!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

جمعه4

صبح آبجی خانومی رو بردم تا محل آزمونش. به نظرم امسال خلوت تر اومد. حالا ظهر که برم دنبالش و یکدفعه همه از سالن بیان بیرون معلوم می شه چه عطشی به دکتر شدنه امسالم.

یکم ساز زدم. مضراب عوض کردم. من هنوزم دلم یک مضراب به رنگ قرمز مسی میخواد! کسی هم نداره لامصب!


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

گلریزان

یکی از دوستان که امروز از کار بیکار شده، درخواست گل ریزون کرده است!
کمکهای مردمی خودتونو واسه خاطر ایشون، 
بریزید به حساب من! ایول!
می گن یک ده آباد به از صد ده خراب!
حالا این پولها هم که شما رو خوشبخت نمی کنه، همه رو بدید به من، زیاد می شه ، من خوشبخت می شم انشاالله!
والله!
اون دوست عزیز هم ثوابشو می بره، کافیه به نظرم.
شب بخیر
۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

آبادی3

امشب اومدم آبادیمون

فردا از همین جا می ریم سایت ، یک بازدید پر چالش یحتمل

جمعه هم، جناب آبجی یک آزمونی داره، اینجا که باشم یحتمل خیالش راحت تره که می رسونمش و برش می گردونم. 

بندگان خدا بابا مامانم مریض اند. مامانم مدتهاست از درد زانو و کمر معذب است. کل کارهای یومیه اش تعطیل شده و فقط استراحت می کنه. هفته پیش که اومدم بردیمش دکتر. سرم رفع گرفتگی عضلانی و الخ منتهی، پیداست درد داره. فکر کن، ...

بیخیال. انشاالله بهتر می شه

دیشب، کم مونده بود انگشت شستمو ناکار کنم! کارد از روی پیاز سر خورد و رفت رو ناخن. خیلی چیزی نشد اما بعد از شام نشسته بودم به پسته خوردن، حواسم نبود با اون ناخن علیل گیر دادم به باز کردن دهن پسته! ناکار شد! اینم از جور شکم!

عینکم رو عوض کردم. نظرات دوستان ضد و نقیض! اغلب اما، معتقدند خییییییلی بهم میاد! خدا قبول کنه ! زیادی گرون شد به نظرم.

دیگه همین. حضرات دارن شام می خورند، من بعد می خورم ولی. تا رسیدم خونه و شام خوردم ساعت چهار عصر شده بود. سیرم نسبتا

بگذریم. همینها و بس!

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

کاف!


خداوند می فرماید،

الیس الله بکاف عبده ؟

؟

جدا،

یک تفسیر اینکه خدا کافیته، دنبال زن و ماشین و زمین و باغ و ملک و دلار نگرد! خدا، کافیته!

یک تفسیر این که اگه کاری داری، گرفتاری ای داری، خدا کافیته! آویزون امام و امامزاده و واسط و شافع نباش!

یک تفسیر اینکه، خدا خودش تنها تنها بسّه برات که حسابتو برسه و به سزای اعمالت برسونتت!

یک تفسیر اینکه، 

عاقاااااااااااا !

الیس الله بکاف عبده؟

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah