یکم خوابیدم
یکم جارو زدم
نشسته ام ببینم باقی روز چه کنم.
امروز حرف این بود که ساعت کاری رو بکنند تا چهار، پنج،
بعد عوضش پنج شنبه ها تعطیل باشیم.
نمی دونم. سخته به نظرم.
خسته می شه آدم.
کاش می شد کارمو عوض کنم. خسته شدم.
خسته شدم از کارم.
درخواست دادم پروژه ام رو عوض کنند. یک کاری تو بیابون. پروژه ساخت یک سازه ای،
رد شد
باید برم سریلانکا ! یک موقعیت کاری هست بین ببرهای تامیل(؟)
اینم نمی شه.
امروز رفتم بازار، یکم راه رفتم.
می خواستم کفش بخرم.
یک کفش کاترپیلار تست کردم،
بزرگ بود،
کوچیکترش رو نداشت.
کفش مسخره ای بود! راحت نبود اصلا!
دلم اسپرت می خواد. یک کفش پارچه ای قشنگ و راحت.
سیتی سنتر رو هم دور زدم، نشد بازم.
نپسندیدم...
نمی دونم چرا،
امّا ،
امسال بر خلاف همیشه،
به شدّت دلم می خواد خرید عید بکنم!
گمونم پیر شده ام!
بچه شدم...