۷۵ مطلب در اسفند ۱۳۹۴ ثبت شده است

ناخن

یکی از چیزهایی که حااااااااااااااال منو به هم می زنه، 

اینه که آدمی، زیرناخنش کثیف باشه!

عقّم می گیره!

حالا شما دخترها که خدا خواسته براتون، یک لاک می کشید روش و زیرش چاه توالت هم باشه پیدا نمی شه منتهی،

پسر که باشی،

بعدش یک شغلی مثل آموزش ساز همکه داشته باشی،

دیییییییییگه خیلی مزخرفه اگه ناخنهات کثیف باشه!

اونقدر مزخرف که حتی دلم نمی خواست دست به سازم بزنه!

زشته آقا !


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

گام دوم


تو بازار بودیم

بحمد الله، علی رغم مقاومت ها و جریمه ها و تکفیرها،

ساپور به پوشش رسمی و اسمی علیا مخدّرات عزیز مبدل گردید.

می شه گفت، حتی نیروی مذهب و لولو بودن خدا، نچربید به نیروی لجاج !

اونم لجاج مادینگان !

مبارکشون باشه . بهرحال ارزونترین لباس و به نوعی قشنگ ترینه. منتهی یک پیشنهاد!

حضرات آیات بانوان، الان لطفاً یکم یا فکر درست کردن هیکل ، بخصوص لنگ و پاچه ها باشید،

یا عین اپل مانتو و ابر سوتین و چسب پستون والخ، یک چیزهایی واسه درست کردن شکل و شمایل ساق و رونتون اختراع بفرمایید!

می بینی خانومه ماهیچه ساق پاش خط داره، از رو ساپورت، بعد به طرف مچ پا ساپورته لق لق می زنه! مچش نازکه! خب زشته این! تناسبات کجاست؟

یا کونش، قد کون عمّه جنیفره،

بعد روناش، عین لنگ غاز!

آقا نمی شه! درستش کنید!

لطفا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

رزق مقسوم

زیاده عرضی نیست. 

روز خوبی بود.

تا حالاش، خیلی روز خوبی بود.

فقط یکم شرکت بودم. یکی دو ساعت.

خیلی حوصله کار کردن نیست.

کار که پول نباشه داخلش، انگیزه هم نیست.

هفته آینده، یک جلسه مهم داریم.

خیییییییییلی مهم!

آدمهایی که توش شرکت می کنند، حداقل، پنج شش میلیون واسه دو روز مشارکت می گیرند.

حدّ اقل!

بعد ماها خودمون،

دو سه نفری ،

بعد از یکی دو ماه،

با هم شش میلیون !!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

مار و پله

رفتم کلاس ساز

این طفلک هیچّی نمی دونه !

هه هه، بچه خوبیه ولی.



بگذریم.

اخبار سوریه رو داشتم می شنیدم،

یادم افتاد به بازی مار و پله که در زمان بچگی انجام می دادیم.

اینجا،

آواره ها،

بساطشونو ول می کنند و پله پله و قدم به قدم می رن سمت اروپا

بعد می رسند به مرز مقدونیه،

اونجا، انگار که باید شش بیارن تا بتونند از رو سر مرز رد بشن

و اغلب،

نمیارن!

هر از گاهی هم،

انگار تو خونه ای فرو اومده باشن که سر یک مار توش بوده باشه،

مجبور می شن سر بخورند و برگردند به اوائل بازی!

دوباره، حرکت از نو !


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

آدم!

خوابیده بودم

با کمی دلخوری

تمام چراغها خاموش بود

لباس خواب دوست داشتنی ام که همیشه وقتی تنهام به تنم است، تنم بود

پرده یکی از پنجره های اتاق رو داده بودم کنار که اتاق از تاریکی مطلق در بیاد و در عین حال، تاریک باشه همچنان

داشتم، فکر می کردم!

فکر می کردم چقدر دلم می خواد یک زن بغلم کرده بود!

بعد، فکر کردم، اینو باید براتون بگم!

فکر کردم شاید نمی دونید

و شرط می بندم نمی دونید!

شرط می بندم باهاتون چون شما هیچی نه از زن بودن خودتون می دونید نه از مردی که بدبخت شده به پاتون!

میدونید، حسب ذهنیتی که کار ندارم درست یا غلط، مرد رو دونده و خرجی دهنده و نان آور و چه می دونم، مسوول زندگی می دونه،

ما بخت برگشتگان تمام روز رو باید کار کنیم.

دغدغه ها همه مال ماست

چند تا زن رو می شناسید که تا یازده ظهر می خوابند، در حالی که شوهرشون هفت صبح از خونه زده بیرون

و بعداز  ظهر اون جنازه بر می گرده خونه در حالی که زنه سرحال و قبراق تااااااااااااااازه می خواد بره خیابون گز کنه و مهمونی بره و پارک بره و الخ؟

خیلی. حتما خیلی.

الان کاری به روز ندارم. روز، به هر تقدیر، اینطور قسمت شده و خب در عوضش خدا به ما اجازه داده که زن محترم رو اضربوا هنّ کنیم دیگه. این به اون در. حرفم واسه شب است.

شب، تو تخت!

اینکه پیرو اون ذهنیت مسخره، تصور کنیم که خب، جناب مرد الانه هم که شب است و لحاف و تنبون به دار، بازم در نقش فاعل است و ظیفه داره ما رو بسابه و بماله و بکنه و بخوابونه و الخ، 

این چیزیه که می خوام بگم شرط می بندم اینطور فکر میکنید و اگه کسی از شما باشه که شعورش برسه که بابا، مرد هم آدم است! مرد رو باید شب بغل گرفت! باید نوازش کرد، باید خوابوند! باید پستون دهنش گذاشت، باید،

باید مرد رو داشت!

باید اجازه داد اینی که عین سگ داشته می دویده، یکم استراحت کنه!

باید دستی به سر و گوشش کشیده بشه

باید بوسیدش

بغلش کرد

نازش کرد

نازش رو خرید!

کی گفته تو تخت هم باید عین جنازه بیفتی و صدای هن و هون بدی و اون بدبخت، هی بمالتت و بسابتت که ارضا بشی؟! کی گفته؟ کدوم خری؟؟؟!

کدوم احمقی به توی زن اجازه داده از شوهر، اینطور استفاده کنی که روز فاعل باشه و شب فاعل باشه مدام؟

آقا ! 

شما جورابتو هم اگه هر روز دقیقاً به همون پایی بکنی که دیروز کردی، ظرف یک مدتی سوراخ می شه که اگه گاهی لنگه چپ رو کردی تو پای راستت و لنگه راستتو کردی تو پای چپت!

ناسور می شه آدم! باید جابجا کرد! 

سربازی که نرفته اید الحمدلله نمی فهمید، ولی، هر چند ساعت یکبار، نگهبان رو عوض می کنند! نقش رو عوض می کنند! به کسی که نگهبان بوده می گن دستت درست، بسه، بیا پایین تو بخواب، حالا یکی دیگه نگهبانی تو رو می ده! نقشها عوض!

وگرنه می شکنه! 

می میره!

چطور همچین چیز ساده ای تو زندگی عادی شما انگار نفی آیات بیّنات باشه و تا حالا حواستون نبوده بهش؟!


خوابم میاد...

خیلی خوابم میاد...

آدم باشید! لبّ کلام!


می گن شلوار جین هم شبها وقتی خونه میاد، شلوار کردی پاش می کنه! یعنی در میاد از اون نقشی که بوده! یعنی می شینه می گه خانووووووووووووووم! چایی بیار!

خانووووووووووووم، شام بیار!

خانوووووووووووووم، در بیار!

می شینه!

می فهمید؟

می شینه دیگه !

می شینه!

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

قدر


گاهی آدم، قدر چیزهایی که داره رو نمی دونه.

قدر دو خط آزادی

قدر دو خط رو راست بودن با خودش

قدر اینکه آقا بالاسر نداشته باشی

قدر اینکه بدهکار نباشی

قدر اینکه شب، بتونی سرتو راحت بذاری زمین و عمیییییییییییق، حتی بمیری!

ولی واسه کاری که می کنی،

واسه مردنت

جوابگوی کسی نباشی!

اونروز راننده کارگاه داشت از این می گفت که سوار تیوپ شده که از رودخونه بگذره، وسط راه تیوپ چپه شده و افتاده و داشته غرق می شده

می گفت اون وسط، فقط قیافه دو تا دخترهام جلو چشمم بود!

فقط!

من، نمی دونم اگه الان وسط رودخونه باشم، 

آیا قیافه کسی به چشمم میاد یا نه

ولی فکر می کنم، 

بی اینکه کسی جلو چشمم باشه،

می تونم راااااااااااااااااحت، حتی غرق بشم!

این اونه که می گم آدم حتی حس نکنه در قبال بچه اش، دینی داره که باید بده!

نمی تونم بگم

یعنی می گم، بد می شه

ضد ارزش می شه

نمی چرخه!

خوابم میاد...

شب بخیر...


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

زن!

طرف راننده کامیون است

امروز عصر، یکم سر هم داد زدیم!

از اون دادها که حیوونها سر هم می زنند تا معلوم بشه رئیس قبله کیه!

و گه خورده که بتونه با من احتجاج کنه !

می گه صبح زنم زنگ زده که ماشین رو پنچر کرده اند!

چرند می گه. شما به هیچ صراطی نمی تونی یک میخ رو بتپونی تو لاستیک ماشینی که ایستاده است! با چکّش بکوبی روش کمونه می کنه بر می گرده می ره تو چشمت! نمی دونم. فکر می کنم تنها راهش استفاده از چاقو و الخ باشه که دیگه لاستیک نمی مونه تهش!

حالا حرفم این نبود.

می گه صبح تو جاده بودم، زنم زنگ زده که ماشین رو پنچر کرده اند.

خب بگو زنیکه!

اولاغ !

زنگ زدن داره؟

چکار کنه؟

غیر از اینکه اعصابشو خراب کنی، چه عایدی ای داره برات آخه؟؟

خب میاد خونه، 

یا اخلاقش گه است نمی کنتت،

یا بازم اخلاقش گهه، خشانت بار می کنتت!

یکم فکر خودت باش! گیرم که پنچر کرده اند، قطعاً نمی تونه از اون فاصله و اونجا پنچری تو رو بگیره! خب دو خط  فکر کن یک سنگی بزن تو سرش دیگه! والله مرد ها مستخدم شما نیستند! به حضرت  عبّاس نیستند! چطور دم از برابری و فضیلت و الخ می زنید، اصلا شما بهترید! خودتون مدیریت کنید یک پنچری رو دیگه ! کسی از پنچری گرفتن نمرده! من قول می دم!


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

اوت !

ظهر،

هنوز لباس کارم تنم بود، وقتی تمام میگوها رو دونه دونه انداختم توی روغن داغ و،

گیج و مات،

هی نگاه می کردم ببینم مشکلش چیه، چرا این شکلی شده!

...

یادم رفته بود براشون مایه درست کنم و همونطور از لای پیاز و سیر و زعفرون کشیده بودمشون بیرون و تکونده بودمشون و انداخته بودم تو روغن!

خب،

خوردم.

جاتون تهی !

...

الانه،

بازم بالا سر برنج ایستاده بودم،

هی فکر می کردم این چرا این رنگی شده!

شکل شیربرنج شده بود!

نفهمیدم.

یکم زردچوبه ریختم داخلش، رنگ اومد به رخساره اش!

چه می فهمم.

زیره هم ریختم. لابد خوبه!

یادش بخیر رفته بودیم سفر، خرم آباد، یارو رو میزش، کنار خلال دندون، دو تا ظرف یکی زیره سیاه و یکی سبز گذاشته بود که ملت با دست، بر می داشتن و می انداختند بالا که بادشون فرو کش کنه !

خخخخخ! خدایی، آدم چه چیزهایی به چشمش می بینه!

نمی دونم. نمی دونم چرا اینجورکی شده ! دیگه دارم می زنم تو اوت !


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

قضاوت دوستان


عرض به حضور انورتون،

نمی دونم چندین نفر مختلف، یک نظر واحد دارند،

یا چند نظر واحد، از یک نفر ساطع شده است!

بهرحال جمیعا و رحمه الله معتقدند که آن بانوی همسایه حتماً مالی نبوده وگرنه من بچه رو کشت و زرع فرموده بودم !

خیلی پر رویید بخدا ! اصلا منو اشتباه شناخته اید! من بچه مثبت خنگی ام! هرکی دیگه جای من بود با ماشین و خونه و مشغله، اونم اینجور تنها، کون کلاغهای آسمونم گذاشته بود! 

اما من نذاشتم!

نامردی نکنید اینقدر نامردها !


یکی از نظرات مفصل شما رو نمی تونم تایید کنم چون من و یک عالمه دیگه رو با هم قضاوت کرده بود. ببخش رفیق. می دونی که اونقدر کله شق ام که هرچی در خصوص خودم بگی رو تایید کنم امّا، وقتی به بقیه هم جسارت می شه، دیگه این انتظار، بیش از حده از من. بهرحال از نظرت ممنونم هرچند بعضا فعل و فاعلها رو قاطی زده بودی و تو نشونه گیری ات، خدشه وارد می شد.

می دونید،

من، یا فلانه جور که شما می گید هستم،

یا نیستم!

اگه نیستم، که دلیل نداره ناراحت بشم! من نیستم، اشتباه از شماست و واسه اشتباه دیگران من خودمو جر نمی دم.

اگه هستم، که هستم! چون از هیچ چیزی که هستم ناراحت نیستم، کسی هم تشخیص بده، ناراحت نمی شم.

به قول شاعر

حافظ ار خصم خطا گفت نگیریم بر او

ور به حق گفت جدل با سخن حق نکنیم!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

شیرین

از صبح که بیدار شدم، فقط دلم چیزهای شیرین می خواد

شکلات خوردم

الانم چای نبات!

قند خون که می افته ، همینطوریه؟!

اونوقت، چرا افتاده؟!!


یادم افتاد به خونه ای که تو مهرآباد داشتیم. یک تراس خیییییییلی بزرگ جلوش داشت که آدم دلش می خواست تو فصل بهار، بره و بشینه تو اون تراس بزرگ، درختها رو نگاه کنه و اون باغچه قشنگی رو که مرتیکه صاحبخونه، با پول من درستش کرده بوده ...

چندی قبل که رد می شدم دیدم خراب کرده و تا خرتناق زمین رو آپارتمان ساخته.

پولمو خورد. ازش نمی گذرم!

صاحب خونه اولی ام هم، پولمو خورد

همینطور آخری!

کلاً، انگار حروم از گلوی کسی پایین نره، مجاری محترمش گرفت می کنه!

یک گاهی، کسی نداره، می خوره، آدم می گه خب مستحق بود.

گاهی مردار به بعضی ها  حلال می شه منتهی،

کسی که داره،

وقتی به تخمش نیست این حرکات،

اونوقت آدم واگذارش می کنه به تیغ برهنه حضرت عبّاس! 

کاری که من کردم با این صاحب خونه ها !

گفتم براتون صاحب خونه اولیمون می خواست دخترشو بهم بده؟!

آی خواهرم از اون روز بدش می اومد ازش ! 

خخخخخخخ!

اونی که مهرآباد بود هم دختر داشت منتهی اونقدر این دختر زشت بود و مسخره بود رفتارهاش که اگه تماااااااااااام اون خونه و تراس و مال و اموالشو یارو می بست به پای دختره، من بر نمی داشتمش!

بگذریم. سر صبحی. بریم دو زار کار کنیم. عزّت زیاد


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah