فاطی 2

خب، بحث شام پیش اومد و بعدش یک فیلم با آبجی خانوم دیدیم ، رشته کلام برید

داشتم از فاطی می گفتم.

این فاطی، به زشتی کلاغ  سیاه است. حالا کاری به ریختش نداریم. اما انصافا خیلی زبل و کاری است و هنر بزرگترش کار کشیدن از گرده بقیه هم جنسهاشه.

چیزی که تو این فاطی جون به چشمم میاد و نمی تونم حلّش کنم اینه که ایشون چادر سرش می کنه، میاد اداره، چادرشو بر می داره و هفت هشت ساعتی بین همه ماها داره کار می کنه.

سوال اینجاست که آیا ما ها رو قابل نمی دونه و مرد حسابمون نمی کنه که چادرشو بر می د اره؟

چه فرقی هست بین اینور دیوار شرکت با اونورش؟! اگه حجاب بی چادرش کامله، 

که هست،

چرا تو خیابون چادر می پوشه؟!

می دونید

من،

این آدمو صافش می کنم و از روش رد می شم! 

محموتی به خبرنگاره گفته بود تو نماینده کشورت هستی باید به سوال من جواب بدی!!!

حالا اینم باید به سوالات من جواب بده!

آخرش یا من چادر سرم می کنم

یا این می کنه چادرشو!


هرچند

الان داغم.

یکم بگذره می بینم همچین آدمی ارزش دهن به دهن گذاشتن و محل دادن نداره و می رم سمت اینکه فاصله اجتماعی بین یک مهندس و یک منشی رو، به چشمش بیارم!



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

فاطی


بیخود بیخود سرما خوردیم رفت! عی !

بابام می گه قدیمها اینجا نخود هم کاشته می شده. می گفت دو مدل می کاشتند، یکی اش رو می گفتند زندونی! اینجور بوده که قبل از برف نخود رو می کاشته اند و این نخود زیر برف زندونی می شده و بهار، شروع می کرده به نشو و نما.

فکر کردم سوراخ می کرده اند و نخود رو می کردن تو ،اما می گه می پاشیدنش رو زمین.

می گه بارش شتری است! یعنی اگه سبز کنه خیلی بار می ده

داشتم فکر می کردم این رفیق ما می گفت دهاقان، فلان قدر زمین زراعی رو فلان قدر می شه خرید. با حدود ده میلیون تومن انگار می شد خرید خوبی کرد. اگه می شد یک گلخونه آدم راه بندازه و توش، حبوبات بکاره، عملا از خیلی از دلال بازی ها هم خلاص می شد چون هرچی بکاری اگه تره بار باشه، فوری باید بفروشی. حتی گل رو نمی شه نگه داشت. اما حبوبات، چند سال هم فروش نره، نرفته! حتی به سردخونه و اینها نیاز نداره.

عیب اون زمینها مساله آبش بود که این رفیقمون نمی دونست حکم آبشون چیه.

جدی ها، بسپارم یک زمین با مجوز یا سهم آب، اونطرفها بخرم، نخود پرورش بدم!

بخدا خسته شدم از مهندسی! 

و نارضایتی شغلی، عین سم، می کشه آدمو!


تعریف می کردند که فلان همکارمون یک دایی یا عمو داشته، این از اون انقلابی های دو آتیشه بوده. تو مجلس اول یا دوم گویا کاندید می شه و رای میاره و می ره مجلس. می گفتند طرف  دوره 4 ساله رو تمام نمی کنه! یکی دو سال می مونه، استعفا می ده می ره دهشون کشاورزی می کنه! هرچی می گن خب چرا، می گه اونی که ما براش انقلاب کردیم، اینی نیست که الان دنبالش اند!! حالا فکر کن مجلس های اول و دوم که اون بودن واااااااااای به مجلس یازدهم! حرفم چیزی دیگه بود. رضایت شغلی. رضایت شغلی که باشه، یعنی آدم هر روووووووووووووووز رو کیف می کنه از کارش.

امروز من شنیدم که یکی از خانومهای اداره نقش فاطی کماندو رو پذیرفته و رفته به یکی دو سه نفر تذکر داده که شلوارشون چسبونه، گشاد بپوشند.

خیلی ناراحت شدم.

نه ازاینکه چهارتا ساق کج و کوله و لاغر مردنی و بی ریخت رو دیگه نمی بینم. همون قبلش هم نمی دیدم. از اینکه یکی به خودش ا جازه می ده دیگران رو وادار کنه از عقاید این پیروی کنند.

اومده بود اتاق ما، یک سیم رو باید جابجا می کردیم، زیر کفشهای دکتر گیر کرده بود. آخه دکتره صبح که میاد کفششو می کنه نعلین می پوشه!

به خانومه گفتم خانوم! اینو دعوا کن! کفششو می کنه! آخه مگه اینجا مسجده !

خیلی کیف کردم از خودم! از اون حرکات بود که همزمان هم دکتوره رو می کوبید که یابو، اداره است! باید لباست رسمی باشه و کفش بخشی از لباس توئه

هم این فاطیه رو می کوبید که بهش بگم در کاری که بهت ربط نداره دخالت بفرما !!!

بفرمایید آبگوشت! 



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

شطرنج

ظهر تو ماشین می روندم سمت خونه

با خودم فکر می کردم که مرگ، چیز خوبیه!

می دونید

داشتم فکر می کردم اگه ملت نمی مردند، 

اگه یک دوره ای رشد و نمو می کردند و بعد حسب شرایط و تلاششون یک استیل خاص می گرفتند و بعد دیگه نمی مردند،

چه وحشتناک می شد!

داشتم به خودم فکر می کردم.

فکر کنید من نمیرم

چه کار می کنم؟

سالها و سالها و سالها،

صبح بلند می شم دوش می گیرم می رم شرکت کس شعر می گم یک مشت کار بی ارزش می کنم ظهر می شه بر می گردم می خوابم دوباره از نو!

می دونید

با خودم فکر می کرد من الانش هم مرده حسابم! یکم فرصت بهم می دن که عوض بشم و وقتی نشدم و اگه نشدم،

دیگه نوبت حذف فیزیکی ام می رسه ،همونی که با خاکسپاری شروع می شه و سوم و هفتم و چهلم و سال و عید و تمام

به نظرم کار درستی است یعنی، خدا قانون درستی واسه بنی آدم بنیان کرده است!

وقتی به معنی کلام یکی مرده است، عین شطرنج، از رو صفحه روزگار برداشته می شه و کنار گذاشته می شه

ولی کسی که هنوز زنده است، رو صفحه شطرنج، باقی می مونه

حالا یا تو خونه سفید

یا خونه سیاه

یا ایستاده ، مدتها

یا در تلاش

یا در سایه امن

یا در ترس

اما ایستاده است

به درد می خوره

فایده داره

یا آسایشی به یکی می رسونه

یا دشمنی رو تهدید می کنه

یا گذری رو زیر نفوذ داره

یا یکی دیگه رو، بهتر از خودش یا کمتر، زیر سایه داره

زندگی، شطرنج آدمهاست. بماند بعضی ها بیدق بوده و فرزین شده اند منتهی،

فعلاً شده است

همین است!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

کرامت


چیزی که به اسم بانکداری اسلامی به خورد ما می دن

و صد البته عین هر چیز دیگه ای، مدل تقلبی و دور از واقعیتشه،

عین آبلیموهای مختلف،

عین چیزی که به اسم خودرو می دنمون

عین کدو پخته که به اسم رب گوچه شیافمون می کنند

عین همه چیز دیگه

به هیچ وجه حتی شبیه به اسمش نیست

هیچی

این موضوع از منظر اقتصادی ادله کافی پشتش هست

من می خواستم از یک بعد دیکه بهش گیر بدم

اونم نگه نداشتن حرمت انسانی است!

شما وام بخوای بگیری،

باید شونصد تا ضامن ببری.

تا اینجاش به کنار. می گیم قبول

چیزی اش که با کرامت انسانی در تضاده، اونجاست که شرط سنّی داره واسه ضامنتون!

بالای شصت سال، ضامن قبول نداره

یعنی تو روی شما و طرفتون می گه این دیگه مردنی است

می گه ارزش این آدم، از دو قرون ده شاهی که بهت وام می دم، خیلی کمتره 

می گه این آدم، ارزش نداره!

فایده نداره!

هیچه !

حال اینکه این آدم، 


بگذریم.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

سرفه

اومده ام آبادی

بی خود بی خود هی سرفه می کنم. گمونم سرما خوردم رفت!

آبادی، هواش خیلی سرد است. اینجا، بطور سنّتی، تخت استفاده نمی کنند. سیستم رختخواب است که پهن می شه و بعدش جمع می شه و من فکر می کنم همین، باعث می شه زیاد مریض بشیم ما.

تو فصل سرد، بیست سانتی متر کف زمین، بد هوایی داره. اگه بشه به طریقی بالاتر از این تراز خوابید، سلامتی آدم تا حد زیادی تضمین شده است. منتهی، چه می شه کرد؟ باید هرکجا، طبق عادت، روال و قانون اونجا رفتار نمود، حتی اگه اونجا، خونه بابای آدم باشه! من واسه خونه خودم تخت خریدم. سالها پیش. اما اینجا،رختخوابه و به طبع، سرفه و اینها!



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

شکرگزاری

شبهای پنج شنبه که می شه

من خیلی کارم زیاد می شه!

باید هرچی ظرف است بشورم

مرتب کنم

کلی ظرف و ظروف جمع کنم که خالی ببرم خونه و ،

پر برگردونم !

کمابیش تمام شد امشب هرچند، تا بیام بخوابم دوباره یک کوه ظرف کثیف می کنم

کاسه تخمه

بشقاب پوست تخمه

سوپ با کلیه ظروف مرتبط از تخته سبزی خرد کن بگیر تا کاسه و قاشق و قابلمه و الخ و دولخ

خیلی سخته ها. نمی دونم اصلا می فهمید این که یکی تماااااااااااام کارهاشو از صفر تا صد خودش انجام بده چه حسی داره

هرچند، جای شکرش باقیه! 

می شد تمااااااااام این کارها باشه، 

یک کارهای دیگه ای هم رو کول آدم باشه. 

نشد نداره.

خدایا شکرت!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

مطلّبی


دیروز تو کامپیوتر اداره دنبال یک فایلی می گشتم، یک چندتایی کلیپ آموزشی تار پیدا کردم که خانوم صهبا مطلبی منتشر کرده بود.

یادمه استادم به شدّت از این بابا بدش می اومد!

خعلی

ولی من هرچی نگاه می کنم می بینم فقط از حقد و حسد اهل موسیقی است که یکی شون نمی تونه اون یکی رو ببینه.

فقققققققققققط !

طفلک خب کلی وقت گذاشته در حد بضاعت خودش که در زمینه موسیقی خیلی خیلی خیلی بیش از من و امثال من است، یک قدمی برداشته است. 

بهرحال، کلیپ ها رو آوردم با خودم و ، یک ساعتی هست که با یکی شون سرم گرمه.

قشنگه.

باید اذعان کرد که خیلی ها،

تو خیلی چیزها

از ما جلوترند.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

چطور؟ چرا؟؟


تو سوریه،

چه اتفاقی افتاد؟

چرا یک عالمه آدم نامرتبط، 

راجع به گذار سیاسی و حکومت انتقالی یک کشور دیگه، حرف می زنند؟!

اصلا چرا به خودشون اجازه می دن بگن حکومت فلانه جا، باید عوض بشه؟

مگه شما می تونی واسه همسایه ات تصمیم بگیری که مثلا شب چی بخوره،

یا بکنه یا نکنه؟!

آخه به تو چه !؟ چه کاره ای تو ؟!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

نم نم


نم نم، داره بارون می زنه

سایة ابر، از صبح تقریباً بوده

باحاله!

یک هوایی که وادارت می کنه لباس تنت کنی تو خونه

جوراب پات کنی و آستین دار بپوشی

خوشم میاد

منتظرم ناهارم گرم بشه

تو شرکت نت قطعه و اجبارا، باید کار کرد!

 هه هه

سنجد رو تو شبکه دو گذاشته است

جالبه


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

خیس و مرطوب

زمستون پارسال،

مرغهای خونه ما خیس شدند

بعدش،

تمامشون از دم مردند!

گویا مرغ، نباید خیس بشه

یعنی نه که آب بهش پاشیده نشه . نه. انگاری یک مدلی است که مثلا چرب باشه آب رو به خودش نگیره، 

انگار باید اونجوری باشه

وقتی آب به خودش می گیره، اونم تو زمستون،

طبعا منجمد می شه

سینه پهلو می کنه و الخ

امروز منم،

هرچه می کردم، تو حموم، خشک نمی شدم!

بخار بود

نمی دونم 

من جاذب الرطوبه شده بودم

نمی دونم

حوله همیشگی ام، امروز کوچیکتر شده بود،

باز نمی دونم

فقط می دونم خشک نمی شدم!


بده ها!

عزّت زیاد


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah