۱۱۵ مطلب در آذر ۱۳۹۴ ثبت شده است

نان


امروز به اتفاق آبجی خانوم برمیگردیم اصفهان

تا قبل از رفتن، قراره نون بپزیم و البته من و جناب آبجی به شدّت حریص شده ایم که ببینیم می شه توی فر گاز، نون ججیم درست کنیم یا نه.

تمامش تقصیر این شبکه ملحد بی بی دی هست. این یک برنامه گذاشته که یارو نون می پزه و مثلا توضیح می ده که ملت هم یاد بگیرند. دفعه قبلی که جناب آبجی نون پخته، یکراست دادن به جوجه ها خوردتش! گویا سفت شده و پف نکرده و الخ. حالا امروز بازم با حضور من، یک دور دیگه تست می کنیم، درحالی که نمی دونیم اشکال کار کجا بوده است!

سعی کور دیگه. سعی کور! شاید بشه!

حیف خیلی از توانایی های که با عبور نسلها و فوت آدمها، اونها هم فوت می کنند! اگه مادربزرگه زنده بود حتما می رفتم طرز پخت کاچی/سمنو رو ازش یاد میگرفتم. حتی نمی دونم اسمش چی بود! همون که یک شب تا صبح جوانه گندم رو ملایم حرارت می دادند و بعدش گندم به روغن می افتاد! فکرکن! گندم روغن بندازه! حتما خیلی چیز مقوی و خوبی می شه و از قضا دین و شریعت هم حرومش نکرده است!

خدا رحمت کنه همه درگذشته ها رو


امروز، کاری که می کنیم، در این حد است که یک چونه خمیر نون لواش رو با یک کاسه آب می ذاریم توی فر گاز و منتظر می شیم معجزه کنه! من معتقدم یکم شکر هم بهش بزنیم و روش با کارد چندتا خط هم بندازیم. همین


۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

آجیل


بهتون توصیه می کنم اول فکر باشید، قطعه جامه دران استاد ذوالفنون رو یا بخرید یا بدزدید، ولی گوش کنید.

بعدش، اگه شده به زور فیلتر شکن، این وب رو بخونید:

http://javadasadi99.blogfa.com/

شاعر سبزی با سر سرخ!


عرض به حضور انورت جمال، یکی از لذت های زندگی بابات، تناول یک کاسه آجیل است پس کلّة شام و ناهار!

الانم این کاسه پر از کشمش سبز و پسته خام و بو داده و تخمه آفتابگردان شور است! خعلی جات تهی عین کرّه خر یا لگد بکشی زیرش یا هی نق بزنی یا برینی به خودت یا چه می دونم یک شکری که از تو بر میاد، بخوری و زهر مارم کنی این لذّت زندگیو!

نظرت چیه پسرم؟

فی الواقع، تو اگه به پدرت بری خیلی آروم و سر به زیر و الخ می شی هااااااااااااااااا،

اما امان از دست مادرت که از  درخت صاف بالا می ره و تازه این بسش نیست، آویزون می شه لی لی می کنه از نوک اون بالا!

این که ما چه تناسبی داشتیم، خب،  نداشتیم! اما مکمل هم بودیم! باور کن من امید داشتم تو بچه متعادل و نرمالی از آب در بیای اما، 

چه کنم که پسرها طبع مادرشون رو به ارث می برند و توی توله سسسسگ هم رفتی و اومدی و پسّر شدی واسة بابات!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

پوزش

نفهمی،

عینهو ثروت است!

بلکه بهتر از ثروت!

کسی که از نفهمی بهره برده باشه،

راحت است!

درست عین کسی که از ثروت، بهره برده است!

از اونم بهتر، چون ثروت خطر زوال و دزد و نقصان داره اما نفهمی،

روز به روز به برکتش افزوده شده است!

آدم نفهم، دلواپس نیست

بقیه ملت هم ازش مراقبت می کنند و کارهاشو انجام می دن

عین یک بچه که نمی فهمه بخاری داغه و رااااااااااحت، دور  و برش می پلکه.

حالا چه خونی به دل مادر پدرشه، خدا عالم است.

از خدا پنهان نیست، از شما چه پنهان،

منم انگار سهم وافری از نفهمی برده باشم!

والله!

یک چند خط شعر یکی گفته بود

همون پست دکلمه

ما هم شکسته بسته ، نوشتیمش

دوست و دشمن یکی یکی اومد خصوصی و عمومی زنهار داد که هی فلانی، اگه کونت می خاره تا رفاقتی ما بخارونیمش! دیگه ضرورت نداره با شاخ گاو در بندازیش!

الانه، دیدم دیگه حجت بر من تمام شده، پست رو برداشتم منتهی،

خدایی اصلا به نظرم چیزی نگفته بود که به کسی بر بخوره و بلکه من فکر کردم نظر علمای دین و حکمای قوم دقیقا همینهاست که ایشون سراییده و ما قوم ظلوم جهول بی راه می ریم.

با این وصف، جناب علمای دین و حکمای بر حق و یقین، عذر می خوام! غلط کرد که شعر گفت!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

شامی


یکی از غذاهای محبوب خونه ما، شامی است.

کباب شامی

من که هرچی از مامانم سوال کردم چی می ریزه توش و ایشونم گفته برام، بعد که می رم می پزم یک چیز زاغارتی در میاد که فقط به زور گشنگی تونسته ام بخورمش ولاغیر!

منتهی، اینجا،

خیلی خوب می شه.

به آبجی می گم یکی از اینها رو با نصف یک گوجه و یک خیار شور می بندن می دن به آدم چند هزار؟

می گه 15 هزار! تازه اگه این باشه!

راست می گه.

نمی دونم چه مرضی به جونمونه که با همون 15 هزار تومن هم حتی، یک غذای سالم نمی دیم دست مشتری!

مرض داریم لاجرم

یا بهتره بگم، مسلمونیم ، لاجرم!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

حوصله


حوصله شما هم سر رفته.

نه؟

مال منم.

!


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

هواشناسی


اینجا، تقریباً با قطب برابری می کنه!

سرررررررررد!

پای آدم از سرما می خواد بشکنه!


دیشب عمدا ماشینمو گذاشتم تو حیاط که اگه بناست ضد یخش هم تقلبی باشه و الخ و دولخ، اینم بتّرکه به حقّ علی. 

نمی دونم چی شده. شاید هم ترکیده. 

نمی دونم

سازمو آورده ام. بابام می گه اینها رو که بلد بودی، چیز تازه بزن.

باید برم کلاس دوباره. من خودبخود کار نمی کنم! مجبور باید بشم!

از صبح، یک بند کشمش سبز پاک کردم ( چوب کشمشها رو کندم ! )

صبحانه و 

یکم ساز و 

یکم ور رفتن به گوشی و 

خلاصه، بطالتی است به عبارتی. 

بطالت.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

یک دکلمه


دکلمه قشنگی بود، با فرازهایی ناب:


...

بخدا حق همه آنچه تو می گویی نیست

پدرم حضرت حق آنکه تو می جویی نیست

پدرم ما همه در ظاهر دین محو شدیم

همگی ؟


نام عباس علی نان شده امروز پدر

...

دین نگفته است ز خون شهدا وام بگیر

کربلا رسم کن از گریه کنان شام بگیر

...

بردن نام علی رمز مسلمانی نیست

دین به این قدر عزاداری طولانی نیست

...

جان فدا، شیعه ، محب، دوست؟ کدامی ای دوست

تو خودت حکم کن اینجا چه کسی ؟


مال مردم خوری و گردن کج پیش خدا

 در سرا با پری و توی حرم با مولا؟

...

مومن واقعی آنست که الگو باشد

آن زبان در خور ذکر است که حق گو باشد

...

دین تسبیح و مناجات و محاسن دین نیست

به خدای تو قسم پیرو دین خودبین نیست

...

دین کجا گفته که چون کبک ببر سر در برف

دین کچا گفته فقط مغلطه باشد در حرف

دین کجا گفته جواب سخن حق تیر است

دین کجا گفته که بیچاره شدن تقدیر است

...


ما مسلمان دروغیم، مسلمان فریب

همه دغدغه مان این شده: گندم یا سیب!


آب راکد بشود قطع و یقین می گندد

غرب یکدست به دینداریمان می خندد

...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

معرفی غذا

موهامو کوتاه کردم

قشنگ شد به نظرم


دوش گرفتم و 

چایی دم کردم و 

یک پرتقال خوردم و ،

می شه گفت، هیچ ایده دیگه ای ندارم واسه باقی شب!!!

البته، سازم هست. 

ایده ای واسه شام تو ذهنم نمیاد

شاید،

آره! هه هه! کلّه جوش می خوزم!

پیاز داغ رو با نعنا آماده می کنی و بعدش کشمش آفتابی و گردو رو توی پیاز تفت می دی و یک دنیا کشک می ریزی روش و می ذاری قل قل کنه!

بعد با نون، توش تلیت می کنی!

می گن غذای ساربانها بوده گویا! چون زود آماده می شده لاجرم . و البته دقت که بکنی مصالحش قابل حمل، بدون نیاز به یخچال بوده.

فقط شماها زحمت نکشید چون با کشک پاستوریزه، افتضاحی می شه که اون سرش ناپیدا !

کشک محلی می خواد. آب کشک شور محلی.

این غذا، یک صبحانه مفصل است بعد از چند ساعت پارو کردن برف!



۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

گرگ

عاشقی،

بیماری ای است،

منبعث از بی کاری!

کار که نداشته باشه آدم

طاقباز می خوابه رو تخت

نگاهشو میدوزه به سه کنج اتاق

عینهو عنکبوت

شروع می کنه به بافتن!

بافتن رویا و خیال!


بی کاری

امّ المفاسد است به تعبیر ملّایی که من باشم!


بی کار که باشی، به دیگران فکر می کنی (چه بسا لابه لای همین فکرها هم عاشقش بشی)

تو بی کاری،

غیبت می کنی

سرقت می کنی!

گلایه می کنی

قیاس می کنی!


بهترین دوای عاشقی،

مشغله است!

اونقدر مشغول بشی که نفهمی کی صبح می شه کی ظهر!

نفهمی کی چی پوشیده و کجا خوابیده و چه کرده و چه خورده!


مشغله که داشته باشی

چرب و شیرین زندگی ات هم عوض می شه!

پشت بند مشغله، پول است

و پول، مدل تفریح رو عوض می کنه

پول که باشه، دسته جمعی تفریح می کنی! اینه که کسی غایب نیست که غیبتش بشه

پول که باشه، مداااااام داری می خوری، دهنت پره، اینه که فرصت نمی کنی غر بزنی


مشغله، گرگ رو از زوزه باز می داره!


(این مهم است ها! زیرش خط بکشید!)


هیچ تصویری تو ذهنم نیست که گرگی حین دویدن، زوزه بکشه!

همیشه، گرگ، روی بلندی ایستاده، سرشو رو به سمت ماه کرده، زووووووووووووووووووووزه می کشه!

یعنی در بی کار ترین حالت است که صداش در میاد

که به افق دور نگاه می کنه

که حضورش رو همه جنگل احساس می کنه !


بی کاری، درد بدیه!


کارمند بشید الهی! خخخخخخخخخخ


جمال پسرم، با تو بودمااااااا!

برو کار می کن مگو چیست کار

که سرمایه زندگانی است کار

برو جانم. برو



۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

دوشاب


واسه ما دهاتی ها که به شهر نقل مکان کرده ایم،

همیشه حسرت اقلام مرغوب دهاتمون، دنبالمونه.

حالا اگه از گلپایگان باشیم، حسرت شیر و ماستش رو دلمونه،

اگه از یزد باشیم، باقلوا و قطّاب!

واسه همینم وقتی به مشاغلی مثل این که منم مشغول می شیم،

همیشه یادمون هست که وقتی واسه پروژه ها به در و دهات و اطراف سفر می کنیم، از اون اجناس محلی و مرغوب بار بزنیم.

در این راستا، این رفقای ما وقتی می رن فلانه پروژه، حتماً اگه شده از کارشون کم بذارند، وقت می ذارند که برن قصابی و گوشت گرم تازه بخرند.

پریرزوها هم، ما رو بردند و یک ساعت و اندی معطل شدیم تا طرف یک گوسفند زنده انتخاب کرد و قصاب ناقلا براش کشت و شقّه کرد و بسته کرد والخ.

بعد هم تااااااااا اومدیم برسیم اصفهان هی گفت بخاری ماشین رو کم کن، خاموش کن، چیه که نکنه گوشتهایی که خریده پخته بشه!

نکته ای که هست اینه که ماها، اونقدر تودهاتمون نمونده ایم که فرق دوش و دوشاب رو بفهمیم و این می شه که این رفیق ما زنگ می زنه به قصّاب محلی سفارش یک کره چی (بزغاله جوون ماده) می ده ولی آن نابکار یک ماده میش مسن که اقلا بیست سانت شاخ رو سرش داره رو از گله جدا می کنه و میاره براش!

حالا منتظرم بیاد، ببینم فک و فامیلش چه نظری راجع به گوشت دادند!

گوشت قرمز میش مسن !

عق!


واسه عسل هم همینه ها. من سه کیلو به رفیقم سفارش دادم، بعد از مدتها انتظار و منّت و الخ، یک آب شکر بهش فروخته بودند، روم نشد بر ندارم! هر کیلو 25 هزار!


۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah