۱۰۶ مطلب در فروردين ۱۳۹۵ ثبت شده است

فلفل سیاه

تازه چه خبر؟

ما امروز، مشغول بشور بساب بودیم!

مبلها رو چرخوندیم، قالی ها رو جابجا کردیم، یک میله به طول 1.66 متر توی کمد نصب کردم که چوب لباسها رو بتونم بهش آویزون کنم، هر دو سه تا بخاری رو رسیدم جمع کنم و خلاصه، شیر تو الاغ!

هنوز تراس خونه رو نشسته ام و البته، لوله آبگرمکن هم مونده است! منهای اینها، سه تا کشوی اتاق خودم و، یخچال که برفکش آب شد و، حمام هم مونده است!

خونه کوچیک خیلی خر است! دلم خونه مفصصصصصصصصل می خواد! اینجا حس می کنم مبلها روی گلوی منند! هنوزم دلم میخواد یک کاناپه پیدا کنم بخرم واسه خودم، همه اینها رو بفرستم آبادیی، حالش رو ببرند.

این دو روز هچی ساز نزدم! دستم نمی رفت! یکم بگذره بیدار بشن، اونو هم می زنم.

به آبجی می گم یک زیرپایی لازم دارم، اینجوری کمرم پیچ می خوره پامو رو پا بندازم! حرص میخوره! می گه من ولخرجم! امّا به نظرم، اسباب به کمال باید باشه! زیرپایی لازم دارم !


(به قول شاعر، قاشق چنگال هفت دست، شام وناهار هیچّی! حکایت ماست!)


هندونه بفرمایید!

یک هندونه افتضاحیه که خدا می دونه! دیشب خریدیم! یارو کلی تعریف کرد تا تونست بکنه توی پاچه ام! خدایی ولی دوست داشتم! چند روز هی رفتم که بخرم، نیسان کنار جاده نبودش. دیشب دیگه دیدم اگه نخورم و بمیرم، مدیون خودمم! خریدم! شد پنج هزار تومن! از قرار کیلوی هزار و پونصد تومن. ولی به کفر ابلیس نمی ارزه به جان خودم.

دیشب فلفل سیاه هم خریدم، بعدپس دادم! 

پرسیدم کیلویی چند، گفتش سی و اند تومن. گفتم بده. ریخت توی یک پلاستیکه و وزنش کرد، 0.067 کیلوگرم. گفت شش تومن.

منم دادمش. به نظرم رسید اشکال داره، باز پرسیدم کیلویی چقدر؟ گفت سیری هفت هزار تومن. من موندم که خدایا سیر چیه! اومدم بیرون، چرتکه انداختم، کیلویی نود و چهار هزار تومن!

برگشتم!

یک آقای جوونی بود. بهش گفتم می فرمایی فلفل سیاه، کیلویی صد هزار تومن؟! گفت اگه نمی خوای پولت رو بگیر، و دست کرد توی دخل! من هم گرفتم!!

بهش گفتم فلانی، فلفل خوب و تمیز حداکثر کیلویی  چهل هزار تومن! گفت اگه یک کیلو بخری می دم اون قیمت! گفتم یا خدا! فلفل رو تنی می خرند؟

خلاصه

همچین آدمهای نامردی هستیم ما بعدا می گیم سلاطون چرا! خب حنّاق بشه به جونت انشاالله! پس فردا میای می ری امام رضا، دار و ندارتو می ریزی تو ضریح که یا امام، زنم رو فلان! بابات تو چاه بیفته این لقمه رو دهن بچه بذاری، خیر نمی ده بهت هااااااااا ! حالا هی بگو چرا بارون اسیدی میاد، چرا این فلان.

یک نظارت هم پارسال واسه یکی کرده ام، پولمو نمی ده! انواااااع تقلب ها رو کرده که هزینه هاش کاهش پیدا کنه، بعد یک خط در میون می گه واسه امام زمان! واسه امام زمان! می ترسم باهاش بحث کنم کار دستم بده ولی مونده رو دلم بهش بگم آی الاغ! امام زمان تقلّب می کنه؟ مردتیکه نشور!

شماره کارت دادم براش، تا پولمو نده نمی رم سراغ کارهاش!

یارو بانک داره! به حضرت خدا صاحب قرض الحسنه فلانه،

 بعد نمی ده! 

می گه تخفیف بده! خب مستحق تر از تو هم کسی هست که تخفیف بدم؟ 


بگذریم . یکم ساز برم بزنم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

خسارت

رفتیم بیرون

یک عالمه میوه و پیاز و باقالی و چه می دونم لوله واسه داخل کمد (ساخت رخت آویز) و تبدیل سه به دوی برق و خلاصه، آت و آشغال خریدیم و اومدیم.

جاتون تهی، پلو ماهی درست کردیم. طبق معمول، بدون هیچ مزه خاصی!

ساز نزدم ولی. موهامو هم نتونستم کوتاه کنم! اصلا انگار قاطی کردم جمعه و پنج شنبه ام رو!

خسته ام یکم.

چایی نبات بخورم، شاید کتاب بخونم یکم، بعد بخوابم. تا فردا که یکم نجاری کنم.


یارو میگه دو تریلیون تومن خسارت ناشی از تصادفات ایام  عید به کشور وارد شده!

یعنی چقدر؟

کاش این عید رو هم تعطیل می کردند. داعش کجاست!؟


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

حوصله دار


چقققققققققققدر کسالت باره آدم پنج شنبه تعطیل باشه و تو خونه! عه!

مرده شور این شهر رو هم ببره که اصلا هیچ کجاشو دلم نمی خواد  که برم بچرخم!

چه وضعشه.


۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

باز، نشستگی

تقریبا، حس ناخوشی دارم الان!

همیشه همینطورکی بودم. وقتی آفتاب بیرونه، منم باید بیرون باشم!

یکی دو سه تا کار کوچیک واسه خودم تدارک دیده ام منتهی، واقعاً حس بازنشسته شدن می کنم! الان که هر کسی یک طرفی سر کار است، من چرا تو خونه ام؟!

آبجی خانوم هنوووووووز خوابیده! خیلی جلوی خودمو دارم می گیرم که از خواب نکشمش بالا! چه معنی می ده این ساعت روز آدم خواب باشه خب! خدا بگم چه به سر امرای ملک بیاره که اگه این بچه یک شغلی داشت، الان نرمال زندگی می کرد! این چه وضعه؟!

منتظرم بیدار بشه، بریم بیرون، من برم دنبال کارهام ایشونم برسونم تا یک جایی، می خواد بره آبادی...

من خسته شدم از آبادی! این دو هفته تمامش به جاده بودم! زانوی چپم درد می کنه از کلاچ ماشین. هفته بعد می رم...

اعصاب ندارم!

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

گیج و منگ2

امروز تعطیلیم

حالا چکار کنم من؟!


۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

شب تار


بریم بخوابیم بابا. طاعون اومده انگار.

شب بخیر.


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

نفس سلیم


دوستان مرقوم فرموده اند:

الان تو اینهمه حرف می زنی باید بگیریم بکنیمت آیا ؟


عرض به حضور انورتون،

نخیر !

یعنی بعله! منتهی اگه این کارو کردید اون سکوووووووووتی که گوشتونو کر می کنه، میاد سر وقتتون!

خود دانید!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

پایه نت


رفتم پاساژ مجاور،

یک پایه نت خریدم، تووووووووپ !

خعلی خوشحالم!

فکر می کردم هفتاد هشتاد هزار تومنی ازم بگیره منتهی،

فقط شد بیست هزار تومن!

خععععععلی به دلم نشست!

قبل عید به آبجی خانوم سفارش دادم که بیاره، بعد که اومد یک دسته سلفی آورد!

نگو که کم توضیح داده بودم، طفلک نفهمیده بود.

قبل عیدی تو نت سرچ کرده بودم شصت هفتاد هزار تومن، بعد از مغازه مجاور پرسیدم گفت چهل و خرده ای، خلاصه نخریدم تا امروز!

امروز، دیدم که  حیف از اینهمه علاقه است که بخاطر نبود اسباب و وسایل، حرومی بشه لذا، دل به دریا زدم و رفتم و خلاصه، هه هه!

آقا یک کیف هم باید بخرم! حالا ببین!

کیف دو تا دارم، یکی برزنت شل است که زیپش خراب شده و هر آینه ساز ازش می افته زمین

یکی با  چوب ساخته شده و بسیار سنگین!

یک برزنتی بخرم، دیییییگه مشکلی ندارم!

اصلا غصه های عالم تمام می شن!

گفت حدود چهل یا چهل و پنج تومن. به نظرم ارزش داره!

می خرمش!

فقط سازهای من کون گنده اند! باید بیارم، اندازه کونش کیف بخرم!


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

نفرین الکی!


مثلا کووووووووووفتتون بشه اینهمه که می خونید و دم نمی زنید!

اصلا الهی لااااااااال از دنیا برید حالا که اینجوره!

از ترس اینکه کسی کاریتون نکنه، حرف نمی زنید؟! یعنی کشف و شهود منو تو پست قبل، تقبّل دارید؟

هه هه. رااااااااحت باشید.


یک ادلة دیگه هم واسه پست قبل پیدا کردم،

تاریخی است ومو لا درزش نمی ره!

شاعر می گه،

آنرا که نمودند، ببستند زبان!

خخخخخخخخ!

واضحه، یا تفسیر کنم براتون؟ می گه اگه کسی رو نمودن نمودند، اون کس ساکت می شه دیگه! لااااال می شه! دیگه هرچی داشته که می خواسته بریزه بیرون از همونجا ریخته و، چیزی نمونده که بخواد هی ریزه ریزه از دهنش بریزه بیرون!

هه هه! حال کنیدااااا!


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

فرض و نظر !!!


یک نظریه وحشتناکی به مغزم رسیده!

از صبح، همه اش دلم می خواد حرف بزنم!

هی ترانه های بریده و تکه پاره های شعر و الخ!

یک جورایی حس می کنم یک چیزهای زیادی رو هی باید از اندرون خودم، بریزم به بیرون!

بعد دهن محترمم شده مجرای این برون ریزی! هی در قالب کلام، آن چیزها بیرون میاد!

نظریه اینه که آقا، قرار بوده یک چیزی بیرون بیاد،

حالا به هر دلیل نشده، خدا نخواسته و امکانات نبوده و الخ منتهی،

این که امکانات نبوده که دلیل قابل فهمی واسه اون چیزها نمی شه که! اونها، می خوان و باید بریزن بیرون!

حالا دیشب نشده بریزند،

یک جورکی قالب عوض کرده اند و مجرای تازه انتخاب کرده اند و خلاصه، از دهنم ... !

این تا اینجاش که هیچ، وحشتناکی اش اینه که این نظریه می تونه اثبات هم بشه به این طریق که آدمهایی که خیییییلی حرف می زنند، لابد به لحاظ جنسی ارضا نشده اند که الانه اون ترشحشون از این محلّتوش تراوش می کنه!

وحشت نکردید نه؟

خب حالا می کنید! اگه این نظریه درست باشه، اونوقت شما اگه دیدید کسی زیاد حرف می زنه، راهکارش چیه؟

چی به ذهنتون می رسه؟

هاااااااااان! باید بگیرید بکنیتش!

رکّ و راست!

اینجوری آن چیزها که ازقالب طرف فزونی یافته بوده از مجاری مربوطه و بطور ییهویی، ترشح شده، فرد پرچونه ، آروم می گیره، بشرّیت از دستش خلاص می شه!

تازه، خلاص که می گم، خلاص ها! آخه وقتی حرف کم بشه، گناه کم می شه، شر و مفسده کم می شه، غیبت کم می شه!

یعنی اینوری بگم که اگه بساط بکن بکن جور بشه،

مدینه مزبور، فاضله تر می شه!!!

حالا دیدید؟! الانه گرفتید! یک نظریه در اومد با تماااااااااااااام ذهنیات من و شما و تلاشهای ادیان و یافته های علمای اخلاق و الخ، از اونوره!

بازم فکرش بکنید! شایدم اشتباه می کنم ولی بهرحال، زین پس، اگه کسی خیلی حرف می زد، احتمال بدید که با پیاده کرد برنامة مزبور روی ایشون، ساکت بشن!


ادامه کنکاش در مجالس آتی،به شرط حیات!


 می گم،

با این حساب،

باید ترتیب تمام سخنوران رو یکجا داد؟

نه!

این تشکیک است و وارد نیست!

پاسخ اینه که اگه این کار بشه، بعدیک سکووووووووتی بر جامعه حاکم می شه که آدمها رو کر می کنه لذا،

واسه تعدیل جامعه، فقط باید بعضی ها رو نمود!

بقیه، منبرشونو می تونند که برند، خییییلی هم خوشه.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah