نفهم پولدار


هیچی.

والله.

چی بگه آدم!

نظارت یک ساختمانی رو گرفته ام،

یارو خودش مهندس قدیمی،

پسر کره خرش مهندس عمران، مشغول به تحصیل در خارج،

طرح معماری ازخودشون در کرده اند،

پله از بر پیاده رو شروع می شه!

این تو سرش بخوره، چندتا پله که می ری پایین، باید دولّا بشی عین گود زورخونه با احترام تو بری وگرنه سرت می خوره به سقف !

از پنج شنبه هفته قبل کارشونو خوابوندم که درست کنید،

آخرش نتونستند!

منم با ذکر تماااام نکات در سابقه پرونده و تفهیم بهشون، مجوز بتن دادم!

خخخخخخخخ!

تا باااااااااباش در آد!

می گه ، هر که را امّ و اب ادب نکند،

گردش روزگار ادب کندی!

اینم باید بسازه تا بفهمه چی می گم بهش!

می گه ششصد میلیون تومن پول زمین خالی رو داده.

خب، دارندگی و برازندگی! حالا که داری، بده!

انصافاً از حق نگذریم باباهه، آدم استخون داری است و وجدان داره هنوز. با اینکه خیلی عجله داشت منتهی، تسلیم شد، تا جایی که می تونست دوباره کاری کرد، اما، یک بخشی از کار رو هم گذاشت که بعداً براش یک فکری کنه،

منم مانع فکر کردنش نشدم!

فکرکن!



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

باقیمانده

چه جالب!

فکر کنم سه چهار روز گذشت از سوختن فن لپ تابم.

شاید یک هفته

الان آمارگیر رو نگاه کردم، سی و یک نفر، ثابت و استوار، مدام سر زده اند!

سی و یک پاکار !!!

خب، واسه اینها، باید احترام قائل شد به نظرم.

سی و یک رفق مخفی!

خخخخخخخخخخ!

عرض به حضور انورتون که روزهای پر کار و پر ازدحامی بود این دو سه روز. شنبه صبح پروازی رفتیم تهران. شب پروازی برگشتیم و صبح یکشنبه تعطیل، با ماشین ماموریت و تاااااااااااااا بوق سگ به بیابون بودیم.

سخت بود. من حوصله ام دیگه نمی کشه. در حدی بود که دلم می خواست با لگد، همکارمو از ماشین پرت کنم پایین! آخه هنوز هم که جلسه تمام شده بود، بحث می کردند!

پرواز صبح شنبه جالب بود. با نمیرالمومنین دامه برکاته همسفر بودیم! هه هه. همینکه سوار شد، یکی دو سه ردیف عقب تر، عین فنر از جا پرید و تا کمر دولا شد و گفت سلام حاج آقا!

من یاد قلم مرحوم جلال آل احمد افتادم. نمی دونم چرا.

یکی پشت سر، زمزمه کرد، خب الحمدلله امنیت پرواز تضمین شد!

خخخخخخ! خدایی، مهرش به دلم نشست! یک مشت استخون، اینهمه تاثیر گذار! هه هه! خدا سلامتی بده به همه مریضهای اسلام، بگید انشاالله!


کلا، غذای خوبی نخوردیم دو سه روز. با اینکه تهران بودیم، اما من فقط در حد رفع جوع، سد جوع، نمی دونم، در یک حد ناقابلی، می تونم غذا بخورم. یکشنبه هم که تو بیابون قیمه رو با جوجه کنار هم گذاشته بودند، بازم حالم بد می شد از دیدنشون. 

نمی دونم چرا اما، اصلا خوب نیست که آدم دلش غذا رو نمی خواد! اصلا !


یکشنبه ای، از وسط یک دهی رد می شدیم که دیوار به دیوار قصابی داشت فقط! چیزی حدود 22 تا قصابی فعال من شمردم! فعال که می گم، یعنی اونها که باز بودند و اقلا یک گوسفند جلو مغازه آویزون کرده بودند و یا مشغول سلاخی بودند همونجا!

نمی دونم چه خبره ولی، شده تو یک شهرهایی، بنگاه های معاملات ملکی زیادند، یک جاهایی بانکها، تو این دهاتی که می گم هیچ مغازه دیگه ای نبود! یک  دفتر خدمات دولتی بود، بقیه قصابی!

چرا، خدایی یکی هم مکانیکی داشت!

ولی، ملت چه وردار و ورمالی می کنند! هرکی دستش می رسه از ارز و مسکوک بار می زنه می بره، هرکی پاش به زمینه یا یک کوه رو حصار کشیده برداشته، یا حاشیه رودخونه ویلا ساخته، یا داره پرورش ماهی می زنه یا گلخونه! فکر کن هیچ زمانی مملکت اینقدر فعال و زاینده نبوده که الانه هست! فقط چیزی که نمی دونم اینه که آیا چند سال دیگه، واسه مردم عادی، چیزی می مونه یا نه! عین ساحلهای شمال که هر بخشش اختصاصی یک ارگانی است و کلا ساحل آزاد کم است، کم کم جوب آزاد، کوه آزاد، دره آزاد، چمن آزاد و کلاً چیزی که عمومی باشه، نایاب می شه. همونجوری که محموت رحمه الله علیه طی چند سال تمام اموال عمومی رو خصوصی فرمود و خب، از مایملک عموم به مایملک عده ای خاص تبدیل شد، پولش هم رفت که رفت!

و خدایی، جامعه یک علی نیاز داره! یکی که قسم بخوره، بیت المال رو، اگر مهر زنانشون کرده باشند، ازشون پس می گیرم و به بیت المال بر می گردونم!

یکی که اعتقادش، و توانش، و همّتش این باشه!

ماها، عملاً، بدبخت شدیم رفت!

شکافها، شکافهای بزرگی شده است. اونقدر بزرگ که شاید چندی دیگه، ما هم بشیم کشور هند!

بیخیال. تمامه دیگه.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

افتضضضضاح


به طرز افتضضضضاحی، کار داریم !


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

سوخت!


دیشب، فن لپ تاپم یکمی با دور تند سر و صدا کرد،

بعدش هم دووووووود از کونش بلند شد و جرقّه زدن شروع کرد و خلاصه،

تمام !

دو روز قبلش، لامپ رشته ای خونه همینطوری شد و سوخت!

البته سر مسیر لپ تاپ محافظ بود، نمی دونم چش شد

خلاصه، این یک سرگرمی هم از ما گرفته شد و تمام! دیگه دسترسی به هیچ کجای عالم ندارم!

کل حساب کتابهای ساختمان هم روی لپ تاپ بود!

ولی دیگه یادم نمیاد چی داشتم روش.

 حیف شد. ناراحتم کرد.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

چرت و پرت مجدد


نمی دونم چرا، اینجا که میام بیشتر دلم می خواد ساکت باشم،

تا حرف بزنم !!

نمی دونم.

پنج تا بادمجون سرخ کردم و ، 

یک تاس کباب هم بار گذاشتم.

خورش بادمجون می خواستم!!! الان یادم اومد این که بار گذاشتم نه اونی است که می خواستم!!

ولی، اصلا خورش بادمجون بلد نیستم بپزم!

شاید یک عالمه بادمجون سرخ شده بتپونم توی این، که بشه اون!

چه عرض کنم

حالم گرفته شد. 



لینک افزودن صدا پیدا نکردم! می خواستم براتون یک کلیپ از سااااااااااز خودم بذارم! هه هه قسمت نشد.


آقا، یک خانومی هست یک فسقلکی جثه بیشتر نداره. سفییییییییییییید ماست! اخلاق زغنبوت!

این دیروز رفته بود موهاشو زرررررررررررررد کرده بود! 

گفتم ییهو شماها نکنید!

عیییییی! فکر کن! خونه شون آدم ببینتش خودش سفید موهاش زرد، یاد لامپ شمعی میفته!

نکنید! هرکی هر شکلی هست خوبه! هی دست تو خودتون نکنید! خدا اگه می خواست بلد بود ابروهاتونو بذاره طاق پیشونیتون یا دم بریده بیافرینه یا هشتاد هشت یا الخ!

اینطور خواسته! هی دست توش نکنید!


هه هه این بگم براتون! من در عنفوان چهل سالگی، توت فرنگی خوردم!!!

خخخخخ! عین این زنهای باردار، در دکّون که دیدم هوس کردم. قبلاً هوس نمی کردم! الان نمی دونم چی در اندرونم کم شده که با دیدن توت فرنگی ها، دلم خواست!

خلاصه، مزه که نداشت، الانم یک کوه ازش روی اپن است!! جاتون تهی شماها بخورید.



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

ناخن

یکی از چیزهایی که حااااااااااااااال منو به هم می زنه، 

اینه که آدمی، زیرناخنش کثیف باشه!

عقّم می گیره!

حالا شما دخترها که خدا خواسته براتون، یک لاک می کشید روش و زیرش چاه توالت هم باشه پیدا نمی شه منتهی،

پسر که باشی،

بعدش یک شغلی مثل آموزش ساز همکه داشته باشی،

دیییییییییگه خیلی مزخرفه اگه ناخنهات کثیف باشه!

اونقدر مزخرف که حتی دلم نمی خواست دست به سازم بزنه!

زشته آقا !


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

گام دوم


تو بازار بودیم

بحمد الله، علی رغم مقاومت ها و جریمه ها و تکفیرها،

ساپور به پوشش رسمی و اسمی علیا مخدّرات عزیز مبدل گردید.

می شه گفت، حتی نیروی مذهب و لولو بودن خدا، نچربید به نیروی لجاج !

اونم لجاج مادینگان !

مبارکشون باشه . بهرحال ارزونترین لباس و به نوعی قشنگ ترینه. منتهی یک پیشنهاد!

حضرات آیات بانوان، الان لطفاً یکم یا فکر درست کردن هیکل ، بخصوص لنگ و پاچه ها باشید،

یا عین اپل مانتو و ابر سوتین و چسب پستون والخ، یک چیزهایی واسه درست کردن شکل و شمایل ساق و رونتون اختراع بفرمایید!

می بینی خانومه ماهیچه ساق پاش خط داره، از رو ساپورت، بعد به طرف مچ پا ساپورته لق لق می زنه! مچش نازکه! خب زشته این! تناسبات کجاست؟

یا کونش، قد کون عمّه جنیفره،

بعد روناش، عین لنگ غاز!

آقا نمی شه! درستش کنید!

لطفا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

رزق مقسوم

زیاده عرضی نیست. 

روز خوبی بود.

تا حالاش، خیلی روز خوبی بود.

فقط یکم شرکت بودم. یکی دو ساعت.

خیلی حوصله کار کردن نیست.

کار که پول نباشه داخلش، انگیزه هم نیست.

هفته آینده، یک جلسه مهم داریم.

خیییییییییلی مهم!

آدمهایی که توش شرکت می کنند، حداقل، پنج شش میلیون واسه دو روز مشارکت می گیرند.

حدّ اقل!

بعد ماها خودمون،

دو سه نفری ،

بعد از یکی دو ماه،

با هم شش میلیون !!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

مار و پله

رفتم کلاس ساز

این طفلک هیچّی نمی دونه !

هه هه، بچه خوبیه ولی.



بگذریم.

اخبار سوریه رو داشتم می شنیدم،

یادم افتاد به بازی مار و پله که در زمان بچگی انجام می دادیم.

اینجا،

آواره ها،

بساطشونو ول می کنند و پله پله و قدم به قدم می رن سمت اروپا

بعد می رسند به مرز مقدونیه،

اونجا، انگار که باید شش بیارن تا بتونند از رو سر مرز رد بشن

و اغلب،

نمیارن!

هر از گاهی هم،

انگار تو خونه ای فرو اومده باشن که سر یک مار توش بوده باشه،

مجبور می شن سر بخورند و برگردند به اوائل بازی!

دوباره، حرکت از نو !


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

آدم!

خوابیده بودم

با کمی دلخوری

تمام چراغها خاموش بود

لباس خواب دوست داشتنی ام که همیشه وقتی تنهام به تنم است، تنم بود

پرده یکی از پنجره های اتاق رو داده بودم کنار که اتاق از تاریکی مطلق در بیاد و در عین حال، تاریک باشه همچنان

داشتم، فکر می کردم!

فکر می کردم چقدر دلم می خواد یک زن بغلم کرده بود!

بعد، فکر کردم، اینو باید براتون بگم!

فکر کردم شاید نمی دونید

و شرط می بندم نمی دونید!

شرط می بندم باهاتون چون شما هیچی نه از زن بودن خودتون می دونید نه از مردی که بدبخت شده به پاتون!

میدونید، حسب ذهنیتی که کار ندارم درست یا غلط، مرد رو دونده و خرجی دهنده و نان آور و چه می دونم، مسوول زندگی می دونه،

ما بخت برگشتگان تمام روز رو باید کار کنیم.

دغدغه ها همه مال ماست

چند تا زن رو می شناسید که تا یازده ظهر می خوابند، در حالی که شوهرشون هفت صبح از خونه زده بیرون

و بعداز  ظهر اون جنازه بر می گرده خونه در حالی که زنه سرحال و قبراق تااااااااااااااازه می خواد بره خیابون گز کنه و مهمونی بره و پارک بره و الخ؟

خیلی. حتما خیلی.

الان کاری به روز ندارم. روز، به هر تقدیر، اینطور قسمت شده و خب در عوضش خدا به ما اجازه داده که زن محترم رو اضربوا هنّ کنیم دیگه. این به اون در. حرفم واسه شب است.

شب، تو تخت!

اینکه پیرو اون ذهنیت مسخره، تصور کنیم که خب، جناب مرد الانه هم که شب است و لحاف و تنبون به دار، بازم در نقش فاعل است و ظیفه داره ما رو بسابه و بماله و بکنه و بخوابونه و الخ، 

این چیزیه که می خوام بگم شرط می بندم اینطور فکر میکنید و اگه کسی از شما باشه که شعورش برسه که بابا، مرد هم آدم است! مرد رو باید شب بغل گرفت! باید نوازش کرد، باید خوابوند! باید پستون دهنش گذاشت، باید،

باید مرد رو داشت!

باید اجازه داد اینی که عین سگ داشته می دویده، یکم استراحت کنه!

باید دستی به سر و گوشش کشیده بشه

باید بوسیدش

بغلش کرد

نازش کرد

نازش رو خرید!

کی گفته تو تخت هم باید عین جنازه بیفتی و صدای هن و هون بدی و اون بدبخت، هی بمالتت و بسابتت که ارضا بشی؟! کی گفته؟ کدوم خری؟؟؟!

کدوم احمقی به توی زن اجازه داده از شوهر، اینطور استفاده کنی که روز فاعل باشه و شب فاعل باشه مدام؟

آقا ! 

شما جورابتو هم اگه هر روز دقیقاً به همون پایی بکنی که دیروز کردی، ظرف یک مدتی سوراخ می شه که اگه گاهی لنگه چپ رو کردی تو پای راستت و لنگه راستتو کردی تو پای چپت!

ناسور می شه آدم! باید جابجا کرد! 

سربازی که نرفته اید الحمدلله نمی فهمید، ولی، هر چند ساعت یکبار، نگهبان رو عوض می کنند! نقش رو عوض می کنند! به کسی که نگهبان بوده می گن دستت درست، بسه، بیا پایین تو بخواب، حالا یکی دیگه نگهبانی تو رو می ده! نقشها عوض!

وگرنه می شکنه! 

می میره!

چطور همچین چیز ساده ای تو زندگی عادی شما انگار نفی آیات بیّنات باشه و تا حالا حواستون نبوده بهش؟!


خوابم میاد...

خیلی خوابم میاد...

آدم باشید! لبّ کلام!


می گن شلوار جین هم شبها وقتی خونه میاد، شلوار کردی پاش می کنه! یعنی در میاد از اون نقشی که بوده! یعنی می شینه می گه خانووووووووووووووم! چایی بیار!

خانووووووووووووم، شام بیار!

خانوووووووووووووم، در بیار!

می شینه!

می فهمید؟

می شینه دیگه !

می شینه!

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah