گفته بودم از سندی داره خوشم میاد؟
تکرار می کنم!
می گه،
هنرهای مردان نشاید نهفت! هه هه! ایول!
گفته بودم از سندی داره خوشم میاد؟
تکرار می کنم!
می گه،
هنرهای مردان نشاید نهفت! هه هه! ایول!
صبح آبجی خانومی رو بردم تا محل آزمونش. به نظرم امسال خلوت تر اومد. حالا ظهر که برم دنبالش و یکدفعه همه از سالن بیان بیرون معلوم می شه چه عطشی به دکتر شدنه امسالم.
یکم ساز زدم. مضراب عوض کردم. من هنوزم دلم یک مضراب به رنگ قرمز مسی میخواد! کسی هم نداره لامصب!
امشب اومدم آبادیمون
فردا از همین جا می ریم سایت ، یک بازدید پر چالش یحتمل
جمعه هم، جناب آبجی یک آزمونی داره، اینجا که باشم یحتمل خیالش راحت تره که می رسونمش و برش می گردونم.
بندگان خدا بابا مامانم مریض اند. مامانم مدتهاست از درد زانو و کمر معذب است. کل کارهای یومیه اش تعطیل شده و فقط استراحت می کنه. هفته پیش که اومدم بردیمش دکتر. سرم رفع گرفتگی عضلانی و الخ منتهی، پیداست درد داره. فکر کن، ...
بیخیال. انشاالله بهتر می شه
دیشب، کم مونده بود انگشت شستمو ناکار کنم! کارد از روی پیاز سر خورد و رفت رو ناخن. خیلی چیزی نشد اما بعد از شام نشسته بودم به پسته خوردن، حواسم نبود با اون ناخن علیل گیر دادم به باز کردن دهن پسته! ناکار شد! اینم از جور شکم!
عینکم رو عوض کردم. نظرات دوستان ضد و نقیض! اغلب اما، معتقدند خییییییلی بهم میاد! خدا قبول کنه ! زیادی گرون شد به نظرم.
دیگه همین. حضرات دارن شام می خورند، من بعد می خورم ولی. تا رسیدم خونه و شام خوردم ساعت چهار عصر شده بود. سیرم نسبتا
بگذریم. همینها و بس!
خداوند می فرماید،
الیس الله بکاف عبده ؟
؟
جدا،
یک تفسیر اینکه خدا کافیته، دنبال زن و ماشین و زمین و باغ و ملک و دلار نگرد! خدا، کافیته!
یک تفسیر این که اگه کاری داری، گرفتاری ای داری، خدا کافیته! آویزون امام و امامزاده و واسط و شافع نباش!
یک تفسیر اینکه، خدا خودش تنها تنها بسّه برات که حسابتو برسه و به سزای اعمالت برسونتت!
یک تفسیر اینکه،
عاقاااااااااااا !
الیس الله بکاف عبده؟
چندروز پیشها بود راجع به دخترهایی که عقب ماشین می شینن و شیشه رو نصفه می دن پایین و باد به خودشون می کنند و نگاه افق می کنند گفتم هاااااااااا،
یادتونه؟
آن مستحقّ توکونی خوردن ها!
حالا امروز می خوام عکسشو بگم براتون!
صبح، پشت چراغ خیابون توحیدکه توقف کردم،
طبق عادت نگاه آینه وسط کردم ببینم نفر پشتی هم داره می ایسته
یا داره با سر، میاد که بره تو کون من!
آقا، به به !
به به !
یک خانومی بود،
جوون
عینک دودی زده بود و
لحظه ای که من نگاه کردم، داشت از سیگارش کام می گرفت!
ای جاااااااااااااان! خعلی صحنه باحالی بود !
(حالا بعضی بی ظرفیت ها نرن سیگاری بشن هااااااا !!!)
آره.
خلاصه طرف دودشو هم فوت کرد بیرون و ،
قشنگ تر از سیگار کشیدنش، این بود که دریده نبود! یعنی تا دید من نگاهش می کنم دیییییگه دستشو که به سیگار بود بالا نیاورد که کسی ببینه! عین بچه آدم ، موند تا چراغ سبز شد و گم شدیم تو هم !
خیلی جلوتر که نگاه کردم دیدم خیلی هم عجله نداره و سلانه سلانه داره رو حااااااااال، رانندگی می کنه !
خعلی خوشم اومد، خلاصه.
می گه،
آنکه در او جوهر دانایی است، بر همه کاریش توانایی است!
طرف،
هم پیداست شغل داره، وگرنه اون ساعت روز تو خیابون نبود
هم پیداست عرضه ماشین بردن داره،
هم اون مدلی که سیگار می کشید پیداست یک آدم زنده است!
ممکنه شرحه شرحه شده باشه همه جاش،
اما زنده بوده است! تجربه کرده است! اقلاً کشیدن یک نخ سیگار رو تجربه کرده است و من می خوام بگم خیلی بیشتر از اینها رو تجربه کرده که اونطور آرووووم، نشسته و پشت داده به صندلی و داره به دیده تحقیر، نگاه زندگی می کنه!
اینکه هر دو دقیقه یکبار،
یک پففففففی کنی و دوووووووود بپاشی به زندگی پیش رو،
اینکه بخوای شفافیت منظره رو کم کنی و به زندگی،
به محیط ،
به منظره،
به هر آنچه بیرون از توئه بگی تو کمرنگ باش،
محو باش،
مات باش،
اصل اونی است که این طرفه!
اصل منه !
این فقط از یک آدمی بر میاد که زنده بوده و خودشو در کوران وقایع و حوادث و ماجراها قرار داده و چشیده و دیده و داده و الان می دونه تو هیچی هیچ خبری نیست!
تو گود مسابقه، اونی که خام است و جوون، وسط گود است! شاخ به شاخ!
اونی که قبلاً تو گود بوده و زمین خورده و زمین زده امّا،
کنار گود است!
اولی، فقط یکی رو رو به روی خودش می بینه، دومی امّا،
دومی، کسی رو در مقابله نمی بینه!
هرچه هست، دیگران است که با هم سرشاخند و آنچه برای این هست، لذّت است و خمار !
خمار خاطرات!
خمار تجربیات!
دیشب می گفت افغانی ها، بر علیه تست نجابت (بکارت) لایحه گذرونده اند و ممنوعش کرده اند اونوقت ما،
دخترمون چهل و پنج سالشه، هنوز یک فلان گرم دست نزده است!
الّا مال بچه داداشش اونم موقعی که می خواسته کون بچه رو بشوره !
دست بردارید از این جماد !
...
خیلی قدیمها، زمانی که من بچه بودم، می رفتیم حموم عمومی.
اونجا، عموماً ملت خانوادگی می اومدند. بابا و پسر،
و از اونور تو زنونه، مادر و دختر
یکی از فعالیتهای توی حموم کیسه کشیدن به پشت طرف بود که این کلنی های خانوادگی، مشکلی نداشتند، باباهه پشت پسره رو کیسه می کشید و پسره پشت باباهه رو.
در این میون، کسی اگه اجاقش کور بود، خیلی تو چشم می اومد! کسی نبود پشتشو کیسه بکشه
اینها، یکسری کیسه داشتند که خودشون می تونستند پشتشونو صابون بزنند یا با سفیداب جلا بدنش (خخخخ)
بهشون می گفتند کیسه اجاق کوری! یک جورایی سرکوفت حساب می شد!
حالا، عکس تلگراممو عوض کردم، آبجی خانوم پیغام داده برو عقب تر ببینمت! نوشتم بابا من از این دسته ها ندارم که! همینه! دیدم انگار تازه یادش افتاده می گه خوبه یکی بخرم! بهش گفتم من نمی خوام ، هاااااا! من می دم شما بگیری ازم،
بعد یادم افتادبه کیسه اجاق کوری و ،
اینکه چقدر آدمها تک رو و مستقل شده اند که حتی واسه یک عکس گرفتن، نمی خوان گیر کسی باشند.
الانه دیگه،
کیسه اجاق کوری عیب و عار نیست انگار...
خیلی کار داشتم،
و دارم
این پسره هی حرف زد هی حرف زد هی حرف زد
دعواش کردم،
حالا نیم ساعته جیککککککش در نمیاد !!!
بابا خب نگاه کنید ببینید مستمع شما اصلا تو مودی هست که به خزعبلات شما گوش کنه، بعد هی وراجی کنید خب !
از جمله کشفیات امروزم، قبل کلاس، این بود که ابتدای نت 6/8 نوشته بود مترونوم رو روی 92 تا 110 باید تنظیم کنم.
در واقع، ارزش زمانی نت سیاه نقطه دار رو برابر با 92 تا 110گذاشته بود
من حساب کردم روی مترونومم که سیاه نقطه دار ندارم، نت سیاه معمولی رو باید بذارم مثلا 70
با این وصف، مدت زمان سیاه نقطه دار یک و نیم برابر می شه و داخل دامنه خواهد افتاد. یعنی 105
خب یک هفته هم با این رفتم جلو منتهی بعد دیدم که من هر ضرب رو دارم با سرعت 70 می زنم!
این که نشد که !
یعنی من باید مترونومم رو روی چند می ذاشتم؟؟؟
جناب نقّاشی،
استاد من و هیشگی دیگه
باقی رفقا ! علما ! کمکککککککککککککک!
هه هه!
همین.
عاقا ما یکربع قبل از کلاسمون، در آموزشگاه حضور به هم رسونیدم.
اونجا، یک دختر چشم القی، (به ضمّ الف بخونید به معنی چشم درشت ورقلنبیده)
آره، یک دختره لوس چشم القی کنار شوهرش نشسته بود و هی غر می زدند!
بحث کلاس بود و غیبت های خانومه
و خب طبق معمول هم که خانوم گیییییییییییییییج! شوهرش هم گدا، هی دوزار ده شاهی می کرد که فلانه غیبت رو زنگ زدم باید مجاز کنی، فلانه وقت رو نباید حساب کنی و الخ
جو بدی بود خلاصه
استاد هم که طبق معمول وقتهاش به هم ریخته بود و خر تو خر شده بود.
منم که نا بلد!
ساعت کلاس من شد ولی هنوز نفر قبلی که همون خانوم مسخره باشه، کلاسش شروع نشده بود!
منم موذیانه، به منشی گفتم می خوای من برم هفته بعد بیام؟
دیدم گفت اتفاقا آقای استاد حالش خیلی خوب نیست
هه هه، بساطمو جمع کردم و ، د در رو !
خخخخخخخخ!
یک دوری زدم و ، یکی دو سه تا شلوار جین پرو کردم و، خلاصه نخریدم و اومدم خونه!
یک کباب حسینی خوششششگل بار گذاشته ام
جاتون تهی