دعوا

اوخیییی! صبح بابام دعوام کرد! خخخخخخ!

دیشب آبادی خوابیدم. صبح یکم دیر بلند شدم که ملت بخوابند زا به راه نشن . حالا همیشه ما دیر می رسیم سر کار، یک امروز هم روی همه اش

یکم شیر خوردم.

بعدش، یک کف دست نون پنیر برداشتم که با خودم بیارم

نگاه کرده، می گه همین؟ یک پّااره نون وردار این چی چیت می شه پسر !؟

منظورش از یک پّاره نون، اقلاً نصف یک نون است.

هعی.

یارو به رفیقمون گفته بود نه می تونی بخوری، نه می تونی بکنی، واسه چی زنده ای؟!

شده حکایت ما

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

موی پریشون

دیشب تو حموم بودم، داشتم موهامو می شستم، بعد فکر می کردم این مو، بخصوص اون بلندقدهاش که رو سر اغلب خانومهاست، این چه کوفتیه که ایییییییینمه روش حساسیت بود و هست!

تصور کن، یک رشته از اون مو، اگه داخل یک کاسه آش در بیاد،

دل از حلقتون بیرون میاد!

اگه وقتی داری یک تکه نون رو پاره می کنی، حس کنی کنده نمی شه و بعد نگاه کنی ببینی یک چیزی داره کششششش میاد و نهایت بریده می شه،

موی خانوم یا آقای نانوا،

بازم دل از حلقومتون بیرون میاد

و به همین منوال

بعد نمی دونم چرا همین تار مو وقتی رو سر یک بنده خداست،

نه فقط دل از حلقتون بالا نمیاد، که چیزهای دیگه ای رخ می ده

حال اینکه تو حالتی که مو توی آش بوده یا توی خمیر نون یا شیرینی افتاده، یک عااااااااالمه حرارت دیده!

یک عاااااااالمه توی دیگ آش، غل غل جوشیده

تمیز شده

اونی که رو سر طرفه، حد اقل، یک عاااااالمه روغن سر طرف بهشه !

یعنی ها، عوضی تر از ماها خودمون!

از موی تمیز عق می زنیم، با موی کثیف فلانه فلان!

لاجرم بخاطر حبّ اشیا بعد از منع اونهاست وگرنه،

حال مو بیرون، یا تو،

نمی دونم

خدا بهتر می دونه چی ساخته. لابد همینه که می گن


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

دعای فرج

رفتیم سایت امروز

من سرما خورده بودم، 

کلا نشسته بودم و خیلی هم موضوع به من مربوط نبود

دو تا پیرمرد بازنشسته از اطریش آورده بودند، 

هعی روزگار. خدا رزق ما رو هم گشاد کنه به کرم خودش!

والله!



۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

یک رباعی


گه ملحد و گه دهری و کافر باشد
گه دشمن خلق و فتنه پرور باشد
باید بچشد عذاب تنهایی را
مردی که ز عصر خود فراتر باشد.
   
                        رباعی دکتر شفیعی کدکنی در مورد صادق هدایت
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

از سعدی علیه الصّلوات


فقیهی پدر را گفت هیچ ازین سخنان رنگین دلاویز متکلمان در من اثر نمی‌کند به حکم آن که نمی‌بینم مر ایشان را فعلی موافق گفتار

ترک دنیا به مردم آموزند
خویشتن سیم و غلّه اندوزند

عالمی را که گفت باشد و بس
هر چه گوید نگیرد اندر کس

عالم آن کس بود که بد نکند
نه بگوید به خلق و خود نکند

اَتَأمُرونَ الناسَ بِالبِرِّ وَ تَنْسَونَ اَنفُسَکُم


عالم که کامرانی و تن پروری کند
او خویشتن گمست که را رهبری کند

پدر گفت ای پسر به مجرد خیال باطل نشاید روی از تربیت ناصحان بگردانیدن و علما را به ضلالت منسوب کردن و در طلب عالم معصوم از فواید علم محروم ماندن

همچو نابینایی که شبی در وحل افتاده بود و می‌گفت آخر یکی از مسلمانان چراغی فرا راه من دارید زنی فارجه بشنید و گفت

تو که چراغ نبینی به چراغ چه بینی.

همچنین مجلس وعظ چو کلبه بزّازست آنجا تا نقدی ندهی بضاعتی نستانی و اینجا تا ارادتی نیاری سعادتی نبری

گفت عالم به گوش جان بشنو

ور نماند بگفتنش کردار

باطلست آن چه مدّعی گوید
خفته را خفته کی کند بیدار

مرد باید که گیرد اندر گوش
ور نوشته است پند بر دیوار

صاحبدلی به مدرسه آمد ز خانقاه
بشکست عهد صحبت اهل طریق را

گفتم میان عالم و عابد چه فرق بود
تا اختیار کردی از آن این فریق را

گفت آن گلیم خویش بدر می‌برد ز موج
وین جهد می‌کند که بگیرد غریق را


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

اعتراض به آموزش



شاعر می گه،

معین می خونه در واقع، اما خب متن ترانه اش این بوده تقصیر نداره!

میگه،

یکی را دوست می دارم ، ولی افسوس که او هرگز نمی داند!


خب الاغ!

خر!

گوساله!

الانه این هم ترانه است؟

این آموزش است؟

این چیه که می گی؟

خب لااااااالی لامصّب؟

خب بگو!

برو بگو!
عه!

اصلاً ها،

ما قومی هستیم که تو مسائل احساسیمون،

خعععععععلی مشکل داریم!

هیچوقت هم نه خواستیم و نه تونستیم که یک قدم،

ولو یک قدم،

درستش کنیم!


پسرم جمال، حرفت نوک زبونت باشه پسرم! حرف، تو کاسه کله  که بمونه، می گنده!

دیدی یک عمری با زنها زندگی می کنی، همه چیز ظاهرا خیر و خوش است، اما حس می کنی همچین شوری هم نداره،

بعد یکجا سر یک چیز مزخرفی، سر زخم باز می شه،

بعد می بینی هی چرک می اد

هی چرک میاد

هی چرک میاد

تعففففففففففففن ده ساله، بیست ساله، یک عمره میاد!

خب لامصّب! بگو! به وقتش بگو !



۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

تجاوز

رفیقمون زور زور جلومو گرفته که گوشیت کجاست، بلوتوثش روشنه، بشین، پیر کن، الخ دولخ

بعدش یک فایل فرستاده

بعدش نصب کرده!

یعنی ها، بعضی ها شعور رواستشمام هم نکرده اند!

آقا ! گوشی من حریم داره! یعنی چی چیزی که من نمی دونم، و نمی خوام رو روی گوشی من نصب می کنی؟

بهش گفتم تو الان به حریم شخصی من فلان کردی، در اسرع وقت گوشی منو بده می خوام برم

ناراحت شد

به تتتتتتتتتخمم!

هم نرم افزارشو پاک کردم، هم سعی کردم از بلوتوثم حذفش کنم!

آقا، کسی تا حالا در خونه شما رو زده بگه این ساعت دیواری رو بکوب رو اون دیوار، خوشگل می شه؟

اگه بزنه و بکنه، به نظرتون غیرعادی نیست؟

مرتیکه الاغ

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

تنبل کده


من فقط صبحها دلم می خواد ظرف بشورم!

یک کووووووووه ظرف داشتم امروز! یک ساعت دیر رسیدم!!

امروز می رم آبادیمون. فردا از همون راه می ریم سایت ویزیت و شبش آبادی می خوابم باز، صبح پنج شنبه یحتمل به اتفاق آبجی خانوم تشریف رو برمی گردونیم اصفهان!

چطوره؟

خیییییییلی هم خوبه.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

یک تجربه فقط!


این رفیقمون امروز منبر رفته بود

می گفت

من تا قبل از ازدواجم،

فکر می کردم زنها، 

اقلاً به یک دردی می خورند!

بعد امّا،

متوجه شدم که ...


این قسمت رو با سرش تکمیل می کرد

می انداختش بالا،

 سمت پشت سر...


نمی دونم.

لابد!

چی بگم.


دور از جون شماها البتّه !

والله!



۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

دایی


می گن که،

شهرستانیه می ره تهران، به رفیقش می گه یک فلانی واسه ما جور کن شب جمعه ای و غربت و الخ،

رفیقه، می ره و همون لب خیابون یک تیکه ای پیدا می کنه و خلاصه، صیغه رو می خونه (دقت کنید هااااا)، بسم الله.


بعد از مدتی تهرانیه می ره شهرضا، قرار می شه جبران بشه براش

طفلک شهرستانیه می ره می گرده می گرده می گرده آخر شب می شه با یک پیرمرده میاد خونه!

مهمون، بهش بر می خوره، می گه مرد حسابی، ما واسه تو اون کار رو کردیم، این چیه واسه ما؟

می گه،

بخدا شب جمعه بود چیزی پیدا نکردم، اینم که می بینی دائیمه، رومو زمین نذاشته!


۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah