شکر بارون

بعد از یک کاهش دمای محسوس،

الان داره بارون میاد

بارون،

وقتی جای آدم خشک باشه و گرم باشه و بوی غذا توش به راه باشه،

البته که قشنگه !

فی الواقع،

بارون، به خودی خود بی رنگه

این شرایط افراد است که بارون رو به رنگ شادد و رمانتیک و قشنگ و عشقولانه جلوه می ده

یا 

سرد و سیاه، عین هاشوری کجراه به لحظه های سخت نمایشش می ده


ما شام، عدسی داریم

یک عالمه میوه از قاسمی خریدیم و 

همین!

مگه قراره چه خبر باشه تو یک شب معمولی؟

خیلی هم خوبه. 

شکر خدا


۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

دعا


زنک، روضه می گیره، واسه یک نوحه خون از جنس خودش، هر سه روز صد و پنجاه هزار تومن فقط خرج حنجره می ده،

بعد بهش می گم شارژتو بده، می گه داده ام!

می گم رسیدتو بیار

رسید آورده نه خط خوردگی داره نه تناقض داره صاف و خوش خط نوشته هفت هزار تومن،

می گه این بیست و هفت هزار تومن است!

می گم خانوم! بخون!

می گه اشتباه نوشتی منم حواسم نبوده حالا که اینجوره نصفشو تو بده نصفشو من!

یعنی ها، اگه اون خرج های عرفانی اش رو نمی دیدم،

شاید می گفتم نداره، من می دم به جاش

اما این مدلی دیگه ترش کردم!

اولاق !


اما بعد.

هوا خعلی ناجوانمردانه سرد شده است!

افتضضضضاح!

خدا به فریاد فقیر و ضعیف و ابن السبیل برسه

به فریاد کارتن خواب ها ،

سربازها

و دانشجوهای در راه مانده !

والله!

گیر نکرده اید بفهمید چی می گم! 

خدا به سرتون نیاره انشاالله و 

نفهم از دنیا برید، 

تو این یک مورد اقلاً !



۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

تعادل


من از بی حوصله ترین آدمهای روزگار بوده ام،
و هستم هنوز
خیلی کم طاقت
خیلی!
چون همیشه خودم بوده ام، 
تنها،
همگام شدن با یکی دیگه بسیار سخت بوده برام.
حالا اینو بذارید کنار اینکه حوصله دارهاش هم از خرید رفتن با خانومها، منزجرند!
بعد یکم به ریش من بخندید که با اون وصفی که از خودم گفتم،
پا می شم می رم خرید!
اونم با یک زن !!!

چو گویی که وام خرد توختم
همه آنچه بایستم آموختم
یکی نغز بازی کند روزگار
که بنشاندت پیش آموزگار !

الانه هم، بازی نغز روزگاره ، گمونم!
نمی دونم.

وضع موجود رو با نظریه تعادلی خودمم می تونم توجیه کنم!
اینکه، اگه کسی یک کاری رو یک مدت نکرد، بعداً با فشردگی بیشتری انجامش می ده جوری که متوسط انجام دادن اون کار رو کل دوره زندگی اش، مقداری مشخص و متعادل خواهد بود.
فرض کنید شما خا ویار نخورده باشید
بعد یک جوری می شه که یک مدت فقققققققققط خاویار می خورید
متوسط که بگیرید، انگار در طی عمرتون، خاویار هم می خورده اید!
فقط یک جاهای این نظریه ظالمانه هست
هم اون مدتی که دلتون می خواسته بخورید و بدنتون لازم داشته و از نخوردنش مرض گرفته اید
هم اون مدتی که از زیاد خوردنش، به ریق می افتید!
این اشکالات باعث می شه پایه های نظریه ام شل بشه! چون از عدل الهی و حکمت و الخ، دور می شه یکم.

سر می زنم بازم.عزّت زیاد
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

اعجاز محیط

چندی پیش، تهران،

یک جلسه ای داشتیم،

دست بر قضا یک بابایی که ناف دهات خود ما هم  نطفه اش بسته شده بود، اونجا کار می کرد.

ایشون که ما رو نشناخت ما هم آشنایی ندادیم منتهی،

طرف یک اوا خواهری شده بود که نگو!

کلی موشو شونه زده بود و سه تیغ کرده بود و عین آدم لباس تن کرده بود، آدم کیف می کرد.

حالا این ترنج خانوم اومده هی خیر و شر می کنه می گه برم تهران یا بمونم!

پاشو برو بابا. این رفیق ما اگه تو آبادی مونده بود الانه بلوز ده سال قبلش رو تن میکرد و بجای بوی ادکلن بوی پهن می داد !

پاشو برو شهر!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

ساده وصاااااادق

چه خبر بوده دیروز، یک عااااالمه آدم به وب من سر زده اند ؟!

نکنه خبریه خودم بی خبرم؟


می گفت ملاّ می خواسته مردم رو سر کار بذاره بخنده بهشون

می ره تو میدون هوار می زنه ملّت، فلانکی تو خونه اش نذری می ده

ییهو می بینه صغیر و کبیر جمع کردند و کاسه به دست ، به دّو، می رن سمت مقصد مذکور

یکم ریششو می خارونه،

می گه نکنه جدی جدی بدن؟

خودشم شروع می کنه دنبال جمعیت دویدن به طرف خونه یارو!



جداً ها! ملّای زمان گذشته، یکم سادگی هم تو ذاتش بوده هنوز!

تنها یکم !


ساده و صاااادق...

یاد آهنگ شب زده از ابی افتادم:

عزیز بومی ای هم قبیله رو اسب غربت چه خوش نشستی

تو این ولایت ای با اصالت تو مونده بودی تو هم شکستی

تشنه و مومن به تشنه موندن غرور اسم دیار ما بود

اون که سپردی به باد حسرت تمام دار و ندار ما بود

کدوم خزون خوش آواز تو رو صدا کرد ای عاشق

که پر کشیدی بی پروا به جست و جوی شقایق

کنار ما باش که محزون به انتظار بهاریم

کنار ما باش که با هم خورشید و بیرون بیاریم

هزار پرنده مثل تو عاشق گذشتن از شب به نیت روز

رفتن و رفتن ساده و صادق نیومدن باز اما تا امروز

خدا به همرات ای خسته از شب اما سفر نیست علاج این درد

راهی که رفتی رو به غروبه رو به سحر نیست شب زده برگرد


خدایی، این نسلی که رفت، دیگه کسی جاشونو پر نکرد! از خواننده اش تا نوازنده و ترانه سرا و الخ.

کیوان ساکت تار می زنه، ا ونقدر زخمه اش شفّافه که من نمی دونم اینو به کجای ساز چطوری می زنه نامرد!

حالا این دگوری های امروزی، با سه تار کمونچه می زنه می گه نو آوری کرده است! تو روح بابات که ریدی به موسیقی رفت.

خب نمی تونی ، نزن. می میری؟




۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

تلاطم


مجدداً،

فرمایشی ندارم!

ببخشید که هی سر می زنید و دست خالی بر می گردید،

هااااااااا!

والله.


اخبار دنیا رو هی گوش دادم

نه از ابولا خبری هست دیگه،

نه داعش در صدر اخبار است

نه فوتبال تب داره 

هیچ!

انگار دنیا مرده باشه!

یا اگه نمرده

عین دنیای منه !

آروووووووم...

راکد

کم تلاطم!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

بی حال

فرمایشی نیست.

چه عرض کنم.

هوا بس ناجوانمردانه سرد است.

فقط.

عین خر، مشغولیم به کارهای حجیم و بیهوده!

اگر نه بیهوده،

اما بی ارزش

کم ارزش.

کنفرانس کاهش گازهای گلخانه ای با کف و سوت و هورا کارشو می بره جلو

درحالی که شما تو ایران از کنار یک خاور بخوای رد بشی،

حس خفگی بهت دست می ده!

از بس ذرات معلق مشهود می فرسته تو هوا

و هییییییییییییییییییییییچ کلیدی هم به مشکلش کارگر نیست.

به وزیر نفت می گن آلودگی رفع نشد،

می گه ما اگه نبودیم الان خیلی بدتر بود!

چی بهش بگه آدم؟

چی می تونه بگه!

تو اگه نبودی، چه بسا بهتر بود!

ادّعاست. خرج بر نمی داره


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

نان


امروز به اتفاق آبجی خانوم برمیگردیم اصفهان

تا قبل از رفتن، قراره نون بپزیم و البته من و جناب آبجی به شدّت حریص شده ایم که ببینیم می شه توی فر گاز، نون ججیم درست کنیم یا نه.

تمامش تقصیر این شبکه ملحد بی بی دی هست. این یک برنامه گذاشته که یارو نون می پزه و مثلا توضیح می ده که ملت هم یاد بگیرند. دفعه قبلی که جناب آبجی نون پخته، یکراست دادن به جوجه ها خوردتش! گویا سفت شده و پف نکرده و الخ. حالا امروز بازم با حضور من، یک دور دیگه تست می کنیم، درحالی که نمی دونیم اشکال کار کجا بوده است!

سعی کور دیگه. سعی کور! شاید بشه!

حیف خیلی از توانایی های که با عبور نسلها و فوت آدمها، اونها هم فوت می کنند! اگه مادربزرگه زنده بود حتما می رفتم طرز پخت کاچی/سمنو رو ازش یاد میگرفتم. حتی نمی دونم اسمش چی بود! همون که یک شب تا صبح جوانه گندم رو ملایم حرارت می دادند و بعدش گندم به روغن می افتاد! فکرکن! گندم روغن بندازه! حتما خیلی چیز مقوی و خوبی می شه و از قضا دین و شریعت هم حرومش نکرده است!

خدا رحمت کنه همه درگذشته ها رو


امروز، کاری که می کنیم، در این حد است که یک چونه خمیر نون لواش رو با یک کاسه آب می ذاریم توی فر گاز و منتظر می شیم معجزه کنه! من معتقدم یکم شکر هم بهش بزنیم و روش با کارد چندتا خط هم بندازیم. همین


۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

آجیل


بهتون توصیه می کنم اول فکر باشید، قطعه جامه دران استاد ذوالفنون رو یا بخرید یا بدزدید، ولی گوش کنید.

بعدش، اگه شده به زور فیلتر شکن، این وب رو بخونید:

http://javadasadi99.blogfa.com/

شاعر سبزی با سر سرخ!


عرض به حضور انورت جمال، یکی از لذت های زندگی بابات، تناول یک کاسه آجیل است پس کلّة شام و ناهار!

الانم این کاسه پر از کشمش سبز و پسته خام و بو داده و تخمه آفتابگردان شور است! خعلی جات تهی عین کرّه خر یا لگد بکشی زیرش یا هی نق بزنی یا برینی به خودت یا چه می دونم یک شکری که از تو بر میاد، بخوری و زهر مارم کنی این لذّت زندگیو!

نظرت چیه پسرم؟

فی الواقع، تو اگه به پدرت بری خیلی آروم و سر به زیر و الخ می شی هااااااااااااااااا،

اما امان از دست مادرت که از  درخت صاف بالا می ره و تازه این بسش نیست، آویزون می شه لی لی می کنه از نوک اون بالا!

این که ما چه تناسبی داشتیم، خب،  نداشتیم! اما مکمل هم بودیم! باور کن من امید داشتم تو بچه متعادل و نرمالی از آب در بیای اما، 

چه کنم که پسرها طبع مادرشون رو به ارث می برند و توی توله سسسسگ هم رفتی و اومدی و پسّر شدی واسة بابات!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

پوزش

نفهمی،

عینهو ثروت است!

بلکه بهتر از ثروت!

کسی که از نفهمی بهره برده باشه،

راحت است!

درست عین کسی که از ثروت، بهره برده است!

از اونم بهتر، چون ثروت خطر زوال و دزد و نقصان داره اما نفهمی،

روز به روز به برکتش افزوده شده است!

آدم نفهم، دلواپس نیست

بقیه ملت هم ازش مراقبت می کنند و کارهاشو انجام می دن

عین یک بچه که نمی فهمه بخاری داغه و رااااااااااحت، دور  و برش می پلکه.

حالا چه خونی به دل مادر پدرشه، خدا عالم است.

از خدا پنهان نیست، از شما چه پنهان،

منم انگار سهم وافری از نفهمی برده باشم!

والله!

یک چند خط شعر یکی گفته بود

همون پست دکلمه

ما هم شکسته بسته ، نوشتیمش

دوست و دشمن یکی یکی اومد خصوصی و عمومی زنهار داد که هی فلانی، اگه کونت می خاره تا رفاقتی ما بخارونیمش! دیگه ضرورت نداره با شاخ گاو در بندازیش!

الانه، دیدم دیگه حجت بر من تمام شده، پست رو برداشتم منتهی،

خدایی اصلا به نظرم چیزی نگفته بود که به کسی بر بخوره و بلکه من فکر کردم نظر علمای دین و حکمای قوم دقیقا همینهاست که ایشون سراییده و ما قوم ظلوم جهول بی راه می ریم.

با این وصف، جناب علمای دین و حکمای بر حق و یقین، عذر می خوام! غلط کرد که شعر گفت!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah