۸۳ مطلب در بهمن ۱۳۹۴ ثبت شده است

لباس


یکی از چیزهایی که حال منو خوب می کنه،

پوشیدن لباسیه که شل و ول و کهنه نباشه و بشینه رو تنم

این دو سه روزه، شونصد تا بلوز پوشیدم، هیچکدوم افاقه نکرد

شاید بدترینش این امروزی است!

شسته بودمش، الان که پوشیدم می بینم کوتاه شده نکبت!

سر آستینش دو وجب عقب تر از مچ دستمه، هم یخخخخ می کنه همه به نظرم سبک است!

هی می کشم آستینشو، تا عصر بشه برم خونه ام!

با اینکه اتو زدمش، حس می کنم هنوز مچاله است!

اصلا مسخره است! در یک کلام!!

یکم عطر بزنم ببینم...

بوی عطر صبحم اصلا نمیاد!

چرا این اطرافیان ادکلن خوشبو نمی زنند! آدم بوی ادکلن بقیه رو حس می کنه، مال خودش رو نه.

گفتم لباس

یادم اومد قران

اونجاش که می گه شما لباس اونها و اونها لباس شمان

زن و شوهر رو می گه

هر کس، لباس!

چقدر خوبه آدم لباسش، بشینه رو تنش!

وقتی کامواونخ و اونقدر حس و حال آدمو عوض می کنه،

اگه همسر آدم بشینه به تنش ببین چه حالی می کنه!

گرررررررررررم می شه

شییییییک می شه

برازنده می نماد

قدیمها، و شاید باز هم الان،

لباس نو که می پوشیدی یک گاهی پس گردنتو می سابید

گاهی تن رو میخورد

گاهی آلرژی می داد

بعد خوب می شد

چند بار که لباستو توی تشت، مشت می دادی و روی طناب، پهن می کردی و با اتو، دااااااااغش می کردی، می شد فیت کار!

حالا زن رو نمی شه با این روال!

اگه گردنتو سابید،...

اگه تنگ بود یا گشاد...

رو طناب...

می دونید،

همینکه پهنش کنی بردنش!

خخخخخخخخخخخ!

و کلاً، جنسش بده!

جنس آدم!!

هر بار بشوری اش،

حتی با احتیاط،

هر بار کوتاه میاد!

هر بار کوتاه میاد!

ولی کی از پوشیدن لباس کوتاه خوشش میاد؟!


نمی دونم.
هرکی هرچی فهمید ازش، همونه!
کلاً به نظرم باید پوشید تا پاره بشه لباس!
شستنش، رنگش رو می بره !
می پوسه!
کوتاه میاد!
و اگه بخوای که به زور درستش کنی،
زیر اتو هم ببریش،
یک آن آتیش می گیره و تمام!
هم اون تمام!
هم تو تمام!
هم اتو و وسایل تمام!
کللللللللللللا تمام!!

همو نشوریم!



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

شوق!


از سخت ترین کارهای دنیا،

رفتن سر کاریه که اشتیاقی نداری بهش!


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

دولا چنگ

من اگه خونه ام به رستوران بین راهی مهتاب (حد فاصل قم تا تهران) نزدیک بود، دیگه هییییییییچ غذایی نمی پختم خودم! قششششششنگ می رفتم سالاد بار اونجا سیر و پر می خوردم و برمی گشتم!

آقا به هرچی فکر می کنم دلم میخواد!

از صبح که یک شیرپاک خورده ای اسم ماهی آورد و من همینجووووووور دلم شوید پلو با ماهی خواست بگیر تاااااااااا همین الانه که دلم ماکارونی می خواد و چند قاشق هم آش رشته و یکم سایر موارد!

نمی دونم چمه! اینجور نبودماااااااااا! اینجورکی شده ام تازگی!

دیروز تا حالا فی الواقع!

نمی دونم. لابد می خوام چاق بشم! 


آهنگ کردی آکر باران رو (درس 47 یا 67 کتاب اول) دارم تمرین می کنم. خیلی قشنگه امّا، خیلی سخته! نمی تونم دولاچنگ هارو درست اجرا کنم...


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

یخخخخخ!


جسارت به کسی نباشه، منتهی،

حکایت ما آینه داری درمحلّت کوران است و تربیت سطوران،

به قول سعدی رحمه الله علیه!

همینجوری، گفتم که بعدش برم ساز بزنم. خواستن نمونه رو دلم!

پنجااااااااااااااه نفر آدم لال! اقلّا یک اهنّی کنید ! 

مهم نیست. کاری نکنید.

صبح، یک کوه لباس شستم و پهن کردم بیرون.

ماشین شست، من چه کاره بیدم.

وقتی رو بند رخت جا باز می کردم واسه لباسها، یادم افتاد به خیلی قدیم

اون موقع که تو طشت لباسها  شسته می شد و با دست، چلانده می شد.

رو طناب که می انداختی، یکم از آبش می چکید

بعد شب می رسید

فردا صبح،

می تونستی لباستو از محل دلخواه رو طناب، برش بزنی!

یخخخخخخخخخ بسته بود!

آب تو جونش، یخخخخخ بسته بود!

می شد لباستو افقی بگیری، عین تخته خم نشه!

و اگه یکم زور می زدی، از محلّ تا، یحتمل بریده می شد!

ما که نزدیم...

اما اون زمان، اونطوری بود...


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

آینه


یک روزگاری پسرم،

شاید سی سال پیش

اون موقع که من یک پسر بچه بودم و دلواپسی های آینده ام این بود که بعدها چطوری دو سه روز تمام تو صف نفت بایستم واسه خونه،

یا چطوری اون بشکة بد بوی کثیف مزخرف رو قل بدم تا خونه و بعد که رسید دم خونه چطوری صافش کنم،

چطوری اون بیست لیتری های لب پر نفت رو دو تا دو تا جوری بگیرم و حمل کنم که نریزه به شلوارم،

درست اون روزگارها،

روزگاری که کنار خونه ما، درست عین الان جلو مغازه ها،

یک صندوق سیب سفید درشت رو نیم خیز به دیوار نگه داشته بودند و یک صندوق اندازه همون سیب قرمز،

روزگاری که بابام انار شکسته رو صندوقی می خرید و تو می تونستی بین رنگ دونه ها هم انتخاب کنی و هرچی دلت می خواد بخوری،

یک زمانی که خاور هندونه رو کنار کوچه پیاده می کردند و رو یک بخشی اش چادر می کشیدند و می خوابیدند پاش تا فروش بره،

اون زمانها که هرکی می رفت هندونه بخره، چهار پنج تاشو با هم می خرید، نه مثل ما خاک بر سرها،

درست تو همون اوان،

وقتی مردم آینه می خریدند، می ذاشتنش لای روزنامه و می بردن تا خونه شون

اون زمان، برخلاف امروزی ها، آینه رو از پلاسکویی ها نمی خرید کسی

پلاسکویی وجود نداشت!

آینه، عین شیشة جام،محصول شیشه برها بود

اونها برش می زدند و لای روزنامه، می دادند دست مشتری!

هم واسه اینکه دستش نبره،

هم واسه اینکه آینه، مکدّر نشه تا می رسه خونه!

میدونی،

حتی آینه، حرمتی داشت!

و نه فقط آینه، خیلی چیزهای دیگه

حتی اسم مادر ها حرمت داشت!

مریم جون نبود کسی! می دونی؟

خاله، عمّه، خاله زا، دایی زاده، خان عمو...

اون موقع ها، فکر میکنم، کسی سر سهل انگاری، هر حرفی رو نمی زد،

هر لغتی به کار نمی برد

هر چرندی نمیومد دهنش

می دونید چیه،

گاهی اوقات، آدم یک کاری می کنه مثلاً یک بشقابی، یک ملاقه، کاسه آبخوری، نمی دونم یک چیزی، یک ترکی بر می داره

حتی اگه نشکنه

اگه اون ترک عمیق نباشه

اگه اصلا هیچی نباشه، اما ترکه!

دیگه مثل اول نمی شه!

واسه همین، شاید آدمها،

مراعات می کردند که چیزی ترک نخوره

کسی تو روی باباش نایسته

کسی اسمش به بدی در نره

کسی حرفی از طلاق نزنه

کسی وا نده !

اون روزها،

آینه که حرمت داشت، شما حسابش بکن خیییییییییییییییلی چیزهای مهم تری بود، که حرمتشون از اینم بالاتر می بود!

آینه چیه.

مرحوم مادر بزرگ پدری وقتی که مرد، یک منقل تو خرت و پرتهاش بود

تو چیزهایی که دور ریخته شد

این منقله، خیلی سنگین بود!

خیلی!

نگو کف منقل رو، گچ ریخته بودند که به فلزش آسیب نرسه!

من دو سال پیش یک منقل که تهش سوراخ شده بود و نو خریده بودم رو ریختم رفت

اونها ولی یک عمر...


نگه دار بودند. بچّه بازی نبود زندگیشون!

الان طرف هوس می کنه، شوهرشو سه سوت عوض می کنه!

انگار بگو رخت چرک باشه!

بچه اش رو تو بیمارستان قبول نمی کنه! نگاه نمی کنه! می ترسه مهر توله سگش، بیفته به دلش!

بچه مال باباش، مهریه می گیره پژو میخره!

طفلک راننده ما موش سفیده، عروسش این کارو کرده باهاش!

هر بار می ریم ماموریت، تو برگشت سوهان می خره! می گه بچه ام دوست داره ...






۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

اندر مزیت رشوه!

عاقا،

رشوه چیز خوبیه!

رشوه، کار رو جلو می بره!

رشوه، حلقه مفقودة اقتصاد ماست! باید بهش اضافه بشه!

شده دلتون نخواد نون و ماست بخورید،

ولی یک خیار که توش خورد می کنند و یکم گلپر و نمک و فلفل سیاه که بهش می زنند و یکم پونه رو گوشه اش می پاشند و شاید دو سه تا گردوی مغز شده توش خرد می کنند و یکی دو تا کشمش آفتابی اضافه می کنند که سردی ات نکنه و الخ،

اونوقت هرچی می خوری،

بازم میخوری !

شده؟

رشوه هم همونه !

عین خیار می مونه تو ماست و خیار !

باعث می شه آدم کار کنه!

من از چهارشنبه که پیشنهاد رشوه گرفتم،

تا به الان،

دااااااااایم داره واسه آقای جین و خانوم ما کار می کنم!

قبلش دو سه هفته هرچی خودشونو جر دادند، اولویت نداشت کارشون، امّا الان،

حتما می خوام برم پکن رو هم ببینم!

شاید قاتل بروسلی رو هم پیدا کنم!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

کارت ملی

واسه کارت ملی باید نوبت می گرفتم که عکس بگیرند

هیچ دفتری تو استان اصفهان جای خالی نداره!

اینم از برکات شغل ما که معلوم نیست چه روزی دفتریم چه روزی ماموریت! هی نوبت نگرفتیم تا شد الان!

مهم نیست. رای نمی دیم فوقش! خیلی که به رای ما چیزی عوض نمی شه، بذار نشه به تخم چپ یابوی حضرت عبّاس! تو کلّ حوزه یک نفر باید انتخاب بشه یک کاندید هم هست. خودش و زنش بره رای بده قبول می شه دیگه. منو بقیه رو می خواد چه کار؟! قحط الرّجال که می گن اینه! هشتاد میلیون جمعیت، هر استان یک کاندید واسه یک کرسی! بهش می گن انت خوابات!



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

جمعه عصر

کمرم یکم درد می کنه

نمی دونم چرا

عصری که از آبادی اومدم، رفتم بازدید یک ساختمان

همون سر راه، یک میخ از تخت کفشم گذشت و رفت تو پام

کاریش نمی شه کرد

همیشه یک چوبهایی هست که یک میخهایی توشه و دست بر قضا، نوک میخه رو به هواست

خوشبختانه کفی کفشم ضخیم بود و فقط ترسوند پامو. اگه فرو رفته بود، به قول طرف دو سه روزی خونه نشینم می کرد. 

باید یک موقعی برم خیابون ارتش، یک کلاه ایمنی بخرم و یک جفت کفش کار

کفشهای صنعتی رو، اگه خوش تیپ باشند البته، خیلی دوست دارم

حس قدرت می دن به آدم.

بهرحال، سر همون ساختمان، صاحبکار از پله افتاد !

خخخخخخ! لیز بود آخه، روغن زده بودند گویا.

ولی نمی دونم کمر من از کجا درد گرفته است. شاید وسیله هایی که حمل کردم از ماشن تا تو خونه سنگین بوده اند. 

نمی دونم

دارم فکر می کنم مبلمان خونه رو جمع کنم بفرستم آبادی، واسه اینجا یک مبل دو نفره بخرم.

کافیمه. اینهمه سال مبل داشتم کسی نیومد خونه ام. هی خودم از رو این پا شدم نشستم رو اون، هی از اون به این. 

باید یک موقعی یک تابی بخورم، بخصوص سیتی سنتر رو بچرخم ببینم مبل تک، یا یک کاناپه رو می شه ازش خرید یا بازم باید هفت نفره و نه نفره خرید بکنم. اگه تک باشه، یا دونفره، اینها رو سبک می کنم. خوشم نمیاد شلوغ باشه خونه ام! فضای بااااااااااااااااااااااز می خوام نفس بکشم!

امروز یک گلوله موم هم از مامانم گرفتم، خیلی سفت شده بود، گذاشتم تو بشقاب، رو بخاری، تا اومدم یک سر به نت بزنم، کلی اش آب شده بود کف ظرف!

ناخالصی هاشو زدم کنار و ، واسه ته مضراب سازم، دو تا قلنبه موم فوق العاده قشنگ برداشتم! رنگ عسل! خواهرم می گه حالا طی دو هفته سیاهش می کنه! کلاً به مضراب من می گه کثیف! اسم گذاشته براش!

ولی خیلی باحال شدن. گفتم بگم می تونید واسه رفیقتون که تازه ساااااااااااز می خواد بزنه، حتی یک تکه موم سر مضراب بخرید! موم طبیعی زنبور عسل! این موم هر وقت سفت می شه من یک قطره عسل بهش می زنم و ورزش می دم، عین روز اولش باز دوباره عین موم می شه، اصطلاحاً!

کتری به پاست. کمرم همچنان درد داره. از عصر که اومدم یکبند دارم می خورم! انگار بگو از قحط اومده ام! خب حق هم دارم. واسه ناهار سیرابی گذاشته بود مامانم! منم کلاً خوشم نمیاد از این قماش  غذا. اون بنده خدا غذاهای اینطورکی رو از سر لطفش می ذاره که من هم باشم. واسه خاصیتش گویا. اینطور می گن که سیرابی، درمان سرماخوردگی است! خدا می دونه. شاید.

بهرحال بعد از یک عالمه کیک خونگی و شیرینی مونده از هفته پیش و کتلت مامان پز و ماست محلی و سیب و پرتقال، هنوز نمی دونم بدنم چی می خواد ، که گشنه می زنه چشمم!

بگذریم.

یکم ساز بزنیم بلکه فشار آب خوب بشه، کون و کمرمونو ببریم حمام، نرم شه یکم...








۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

برکات

یکی از برکات اون صد و خرده ای هزار تومن که شهریه دادم به آموزشگاه شباهنگ،

اینه که الانه تو خونه ، 

چه اینجا و چه آبادی،

احساس می کنم که یک کاری دارم

یک مشغله ای

و خدایی هم فرق می کنه بین تمرین کردن و نکردن

می دونید؟

الانه داشتم فکر می کردم یک زمانی در دوران خفقان اروپا، علوم از کلیسا سرچشمه می گرفت.

نه از کتاب مقدّس. نه. 

از قضا، حضرات کشیشها خیلی زود (شاید طی یکی دو قرن ) فهمیدند که نباید ادعا کنند کتاب مقدّس منشا همه علوم است. چون به وضوح پیدا بود که اینطور نیست و در حالی که علوم نو به نو می شد و اضافه می شد، کتاب مقدّس همچنان همان متنی بود که بود.

فی الواقع، بهتر بود کتاب مقدّس  در حیطه خودش مقدس شمرده می شد و در همون حیطه بهش ارجاع می شد و دست از ادعاهای بیشتر بر می داشتند که حرمت همون کتاب هم اینطورکی حفظ بشه. 

اینطورکی بود که دیگه اگه کسی می گفت زمین گرد است،

کلیساییان می گفتند خب باشه، به تخمم

( و زیر لب می گفتند مهم اعانه ها و صدقات ونذورات است که به کلیسا داده بشه و کسی هم حسابرسی اش نکنه، زمین چه گرد باشه چه چهارکچ!)

یا اگه کشف می کردند بیماری و مرض ناشی از میکرب و ویروس و الخ است،

می شد که کلیسا بگه خب مجدداً به تخمم!

(و مجدداً، مهم اینه که مردم مریض که می شن پولشونو بندازن تو صندوق اعانه که خدا از سر تقصیراتشون بگذره و خوب بشه!)

به این ترتیب،

دیگه کسی لزوماً   وبا      رو با بی بند و باری به هم ربط نمی داد. 

یا خشکسالی رو به لرزش سینه زنان

یا سیل رو به سیلان فلان!

و زلزله را به قاچ کون بهمان.

می د ونید؟

پرت شدیم.


می گفتم که یک زمانی حضرات کشیش، به کشف علم و نشر علم پرداختند. شما اگه برگردید به منشا علم موسیقی، می بینید همین هفت نت معروف دو ر می فا سل لا سی از یکی از آهنگ های کلیسا گرفته شده است. حرف اول کلماتی که در یکی از سرودهای کلیسا خونده می شد.

اگه برگردید به تاریخ شروع نشو و نمای علم زیست شناسی، می بینید اینو هم یک کشیش از روی گلهایی که توی کلیسا پرورش می داد پایه گذاشت

و چه بسا سایر علوم که من اطلاع دقیقی ازش ندارم

حالا بفرما قیاس کن با کشیشهای زمان ما که تو پاسخ دادن به سوالی که در حیطه تخصصی خودشونه هم، وا می مونند! پاسخ به سوالی در حیطة امر و نهی های دین و چه بکن چه نکن های دین!

واقعا که زمانه عوض شده است و کشیشان فراخ!

و نباید فراموش کرد که چنادین دهه است به قول دیرین دیرین که کشیشان مشغولند به استخراج اصول سیاست از کتاب فلان و اصول زراعت از کتاب بهمان و خب، طول می کشه، 

طول می کشه تا چرخ، دوباره اختراع بشه توسطشان!

شاید یکی دو قرن تمام!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

حکم چیه؟

اونروز که گفتم ناهار مهمون فلانه شرکت بودیم، یک بحثی بود، ظاهراً ریشه دار، در حدی که در لمعه هم گویا اومده است. اینجا می نویسمش که اصحاب فن (که می دونم گاهی اینجا تردد می کنند) روشن کنند. بدجوری یک بخشی از احکام دین رو به چالش کشید.

طرف می گفت آب کر، حجم مشخصی به بالا باید باشه. گویا مکعبی به ضلع سه و نیم وجب به بالا، می شه آب کر.

اگر حجم آبی درست به اندازه فوق داشته باشیم و یک سگ، پوزه اش رو توش بکنه و ازش بخوره، چون حجم آب کمتر می شه آب قلیل حساب می شه و سگ پوزه کرده بهش نجسه.

منتهی،

اگه سگ، توی اون آب کر اولیه، اساسی بشاشه(!)، تا وقتی که رنگ و بو و مزه عوض نشده باشه، آب نجس نیست!

حالا، توضیح چیه؟!

این بابا کلاً داشت می رفت به این سمت که سگ نجس نیست اصلا! حتی ارجاع میداد به سوره مائده که اونجا نوشته وقتی جونوری رو شکار می کنی و سگ به دندون می گیره میاره برات، بشورش و بخور! 

داشت می گفت، سگ از زمان خلفای سه گانه نجس اعلام شد بعنوان یک ترفند واسه غلبه بر ایرانیانی که تو خونه ها شون سگ نگه می داشتند و این سگ بعنوان نگهبان و حارس، موجب درد سر اعراب شده بود در به گه کشیدن تمّدن پوشالی ما !

بگذریم.

توضیح چیه؟


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah