شرح حال2


درد دندونم،

از حالت مستمر و فرسایشی،

تغییر کرده به حالت بهبود کامل و ،

گاهی تیر!

تیرکشیدن عصب دندون!


خوبه. می پسندم!


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

قرمه


قررررررررمه سبزی بار گذاشتم!

خخخخخخخخخخخ!

نه واسه شام. شاممو خوردم.

واسه ناهار فرداست

قلّ و قلّ و قلّش هواست!

لیمو امّانی هم میخواست؟؟؟

نریختم هنوز. می ریزم ولی.

یادش بخیر، آبجی خانوم اولین بار که قرمه سبزی درست کرد اینجا بود. 

خییییییییییلی ذوق کرد! 

انصافا خوشمزه هم شده بود

یادم نمی ره چقدر ذوق داشت خودش.

هنوزم یادشه

کلا اینجا که میاد فضای تجربه های تازه رو پیدا می کنه

خونه

قدرت ریسکش پایینه. بابام همه چیزی نمی خوره. همه جوری هم نمی خورند. کم نمک و بی روغن و الخ .  غیر این باشه خوب نیست براشون نمی خورند.



۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

شااااادمان


امروز اورانیوممونو دادیم روس

تو تلویزیون ملّی، بهمون تبریک و شادباش گفتند!

گفتم اگه نشنیده کسی، بگم که بشنوه، اونم شاد باشه!


پسرم، جمال!

من موتورها و موتور سوارهایی رو یادمه که از سر لتّه اومده بودند، تو شهر دووووووور می زدند و داد می زدند انرژی هسته ای حقّ مسلم ماست.

همه می گفتند. این گروه رو تو محله برج، شیخ صدوق جنوبی، یادم میاد.

هنوز گل هایی که به موتورها بود تو ذهنمه!

و آدمهایی که دیگه هیچوقت اون تیپ و قیافه ها رو تو شهر، نمی تونستی ببینی

لااقل، مجتمع و دور هم نشد.

بهرشکل، آرمانی داشتند. 

قطعا امروز خوشحال نیستند. 

منم نیستم

فکر کنم، هیچکس نیست!


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

فارسی

سر اون شعر، قرار شد با یک آکادمی زبان فارسی در خارجه مکاتبه کنیم و بپرسیم اصل اون شعر چیه


موی به تدلیس سیه کرده گیر

راست نخواهد شدن این پشت کوز


گفتند که حالا تو ایران قحطی است که برید از خارج بپرسید؟

رفیقمون گفت یکی از سران افغان گفته که کلا اهل تهران، ریدن به فارسی با این حرف زدنشون!

یعنی، همونقدر که ما گویش اونها رو نمی پسندیم و فکر می کنیم ما بر حقّیم،

اونها هم فکر می کردند که ما، جفا کرده ایم!



۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

طب سنّتی

رب اشّرح لی صدری و یسّر لی امری و احلل عقده من لسانی یفقوا قولی


خدایا، 

آره.


می گفت بعضی ها همچین می گن اوس کریم خودت انگار بگو عملة گچ کار خونه بابا بزرگشونه !

بابا خداست می فهمی؟ خداااااا !

عرض به حضور انورتون، الان که خدمت شمام فکّ پایینم درد می کنه!

همون درد سیّال دندون!

راستش، مطمئن شده ام که این درد درد دندون و عصب کشی و الخ نمی باشه و پناه برده ام به طبّ سنّتی

در طب سنّتی آبادی ما یک مرضی مصطلح هست به اسم "باد جنبوندن"

قبلا گفته ام، وقتی رخ می ده که بدن مجدداً نیاز پیدا می کنه به یک ماده ای که قبلا شما خورده ای و طبعش هم گرم بوده است.

مثل عسل، حلوا ارده، هلیلة سیاه، دارچین، 

بعد نمود این مرض، یکی اش همین دندون درد نامشخص است که می خوای زمین و زمان رو گااااااااااز بزنی!

درمانش، اینه که مجدد همون گهی که خورده ای رو، مجدد بخوری ! دور از جون.

مشکل، اینجاست که نمی دونی الانه کمبود چه کوفتی باعث دردت شده است. اینه که چیزهایی که دم دستته رو می خوری، ولی لزوماً خوب نمی شی چون نمی دونی چی باعثش شده وگرنه که می رفتی می گشتی پیدا می کردی تناول می فرمودی.

می گیرید؟

آره

حالا از بین اقلامی که اسم بردم، هلیلة سیاه رو من فراموش کرده بودم که یکی دو سال پیش یک مدتی می خوردم می گفتند واسه رفع سفیدی مو خوبه. بعدش ولش کردم. حالا ممکنه ذخیره بدنم ته کشیده باشه و مجدد نیاز پیدا شده باشه. اگه تا مدتی که اینها جذب می شه، مثلا تا فردا شب، دردش ول کنه، نشون میده که هم طب سنتی درست بوده هم من مرض و دارو رو درست تشخیص داده ام ولی اگه نشه،

راستش نمی دونم !

خدا کنه خوب بشه. بد دردیه!

این مرضی که عرض کردم، یک مدلی است که شماها با نام اعتیاد، خوب می شناسیدش!

منتهی، معتاد به مخدرجات باید مثلا هر 24 ساعت بارگیری کنه

معتاد به اون خوراکی ها دوره بازگشتش سالیانه است. گاهی حتی  دوسالانه!

عزّت زیاد

میام بازم خدمتتان


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

نظرشخصی


بیخود بیخود شدیم یک پا منتقد سینمایی!

این سریال شاهگوش، به نظرم خعلی قشنگه.
طنز قشنگیه
و درشت ترین مشخصه اش تو چشم من،
اینه که تمامشون، تقریباً، 
خیلی خوب بازی می کنند.
بخصوص سربازهای کلانتری فلان!

نظر شخصی منه هااااا! بیننده آماتور

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

رزیتا

آهنگ بهار رو با صدای رزیتا یوسفی گذاشته بود تلویزیون

فکر کردم، خیلی ستم است که کسی، اگه اسم شجریان رو بلده،

اسم این طیف از هنرمندان رو بلد نباشه

شجریان، تو زمانی و تو فضایی خوند و نشو و نما کرد که تو سرش نمی زدند و صداشو خفه نمی کردند.

نمی کردند، نه که نمی کردند، مثل این ضعیفه ها که شنیدن صداشون با دین در افتادنه،

 اینطوری نبوده حداقل.

سالهای سال سایة ای بر باغچه ای سنگینی می کنه و نشو و نمای هر گلی رو با دشواری رو به رو می کنه، 

بعد از چنیدن و چند سال که یک گلی از گوشه ای گل می کنه،

حتی اگه تک شاخه باشه و کم باشه، آدم شور زندگی رو از دیدنش می گیره

اینکه، هرچیزی، خفه کردنی نیست!

تلقین و تبلیغ چیزی، به زور میسر نیست!



پری ماه می خواد با مجید درخشانی بخونه. جور خزان رو.

به قول گوگوش، تحریرهاشو من دوست دارم!

اونقدر ظریف و قابل تکرار است - واسه خودش البته- که آدم به عجز خودش پی می بره!

ما دو تا داد دنبال گله بخواهیم بزنیم یکی اش کلفت می شه یکی نازک یکی ویژ ویژی نازک کلفت!

ولی در مقام نقد و زیرآب زنی و عیب گذاری،

ما فقط کلفتیم!

فقّط،

کلفت!



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

پرده


دیشب زود خوابیدم

ده و نیم!

صبح،

نسبتاً زود بیدار شدم

دوش گرفتم و 

یک لیوان پر، آب هویج درست کردم واسه خودم

بعدش،

یک صبحانه مفصل از پنیر و حلوا ارده

یکم تلویزیون

یکم آجیل

...

می خوام برم کتاب بخونم

بحث فواصل در موسیقی

نیم پرده کروماتیک، یا دیاتونیک (؟)


هه، یاد لیلا افتادم

کتابدار شرکت 

رفقا گفتند تنبور می زنه

یکبار که رفته بودم کتابخونه ازش راجع به سازش پرسیدم

بعد شروع کرد توضیح بده 

گفت، ما پرده داریم

بعد ییهو هنگ کرد خودش!

خخخخخخخخخخخخ

منظورش سازش بود، نمی دونم چرا ییهو رفت رو فیزیک خودش و حالا رفت، چرا وایساد!

به روی خودم نیاوردم. ادامه داد...

مسخره به نظرم رسید. گویا تنبور هیچ کتاب آموزشی نداره و آموختنش سینه به سینه است و باسن به باسن!

تو این دوره زمونه، 

مسخره است



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

مطالعه

دوست دارم کتاب تئوری بنیادی موسیقی ، نوشته پرویز منصوری رو بخونم یکم

من دستگاه ها رو نمی فهمم

ولی مدتی هست که راجع بهشون می شنوم و

فکر می کنم

شده واسه پختن آش، اول حبوباتشو بار بذارید؟

اینم همونه!

آش نشده، اما، حبوباتش ،

دونه دونه هاش،

داره آماده می شه ، کم کم.

باید بخونم این کتاب رو

الان موقعی است که ممکنه بشه پختن آش رو شروع کرد


می دونی جمال

الان، مدتهاست، به بیییییییییییییشترین چیزی که فکر می کنم، برگشتن به دانشگاه است

خیلی دلم می خواد برگردم

دلم می خواد درس بخونم

خیلی هم تلاش کردم

هزینه کردم

آزمون زبان دادم

مدارکمو خریدم و ترجمه کردم

حتی وکیل گرفتم

و یک عالمه جا، پذیرش گرفتم

منتهی

منتهی، نرفتم.

نشد.

نتونستم بورسیه بگیرم.

و گرون بود برام.

سالهای سال پیش، 

دلم می خواست اسکیت یاد بگیرم

خیلی دلم می خواست

بعد

زمان گذشت

و الان دیگه دلم نمی خواد!

چیزی عوض نشده

بجز من!

من عوض شدم

من دیگه اون عطش روندارم

دیر به دستم رسید

دانشگاه هم،

می تونه یکی از این مدل خواسته ها باشه

امیدوارم اینطور نشه

امیدوارم بتونم برم.

هرچند، هیچ کاری دیگه براش نکردم امسال...


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

کباب

پسرم جمال!

امروز که دوشنبه مورخ هفتم دیماه از سال همدلی ملی و حماسة وطنی بود، نرخ یک پرس کباب کوبیده گوسفندی از قرار ذیل بود:

هر سیخ کباب گوسفندی 4 هزار تومن (طول تقریبی 20 سانت و  عرض معمولی، حداکثر سه سانت)

پلو، هر پرس اسمی، شش هزار تومن

خلال دندون، نمک، سماق و فلفل مجّانی!

نه درصد جریمة اینکه غذا می خوری،  به نام مالیات بر ارزش افزوده، واریز احتمالی به جیب حسن که برامون لالایی بگه.

نوشابه قوطی از قرار هر قوطی هزار و پونصد تومن

ماست و خیار و ماست و موسیر و ماست فلان هم داشت، قیمت ندارم. 

نوشابه هم نخوردم. بابات غذای سالم رو ترجیح می ده و می داد منتهی، تو این برّ بیابون، کو غذا !

سر راه برگشت به خانه رفتم سیتی سنتر روبه روی سپاهان شهر که اگر خدا بخواهد و الخ، یک دستگاه آب پرتقال گیری بخرم.

از سه هزار و پونصد تومن  داشت تاااااااااااااااااا دویست و هفتاد و اندی هزار!

اولی ها دستی بود، از چهل و هفت هزار تومن به بعد برقی می شد. با قدرت بیست وات و چهل و ات و بیست و پنج وات و الخ

راستش، به قول هومن و کامران،

همیشه عادتمه کم نمی خوام...

منم یکی پسندیدم به یکصد و پنجاه و اندی هزار!

بعد هرچی نگاه کردم نفهمیدم چه حسنی داشت نسبت به اون پنجاه هزار!

نتونستم به جمع بندی برسم. 

راستش، دوست داشتم قشنگ باشه، کوچیک باشه، و قیافه اش حس خوبی بهم بده

اینهمه کارخونة هارداستون و فیلیپس و پارس خزر و الخ و دولخ،

با کمال تاسف،

موفق نشد!

بهرحال

ناهار بدی نبود. جای مامانت خالی!


والله!

زوجهای مختلفی بودند

میز کناری، دختره همچین قششششش قششششش می خندید که باور کن من جای زیدش بودم از خجالت می مردم! زنیکه سبک!

اون یکی میز، پسره لقمه می کرد دهن دختره

می گم می کرد و نمی گم می ذاشت چون نمی ذاشت طرف قورت بده. هنوز داشت قبلی رو نشخوار می کرد بعدی رو می تپوند تو حلقومش!

فکر کردم چی می شه یک روز اینجوری، چندسال بعد همچین روزی، چشم دیدن همو ندارند!

به ما چه.

هان؟

بطور کلی حرکات دخترها همه عین هم بود.

یک شیی زینتی که نمی دونم به چه اعجازی، طرف مقابلشون راحت براشون خرج می کنه

خرجهایی که گمون نکنم تنهایی، حتی واسه خودشون بکنند.

یک دختره هم یک پسری رو دنبال خودش آورده بود!

به جان خودم جمال جان!

پسره،

کفش اسپرت پارچه ای بدون جوراب پوشیده بود و،

یک شلوار با دم پاچه ی کش به کونش آوِیزون بود و

سر و ریشش رو مرتب کرده بود و 

...

به نظر می رسید شب تو خونه، اون اینو می کنه!

روم سیاه.

بگذریم. یک چایی بخوریم روشن بشیم.

عزّت زیاد بابا جان.


۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah